کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آب و پنبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب خسق
فرهنگ واژههای سره
زرتک
-
آب صفا
فرهنگ واژههای سره
آب یک رنگ
-
آب صفتی
فرهنگ واژههای سره
آبخویی، آب سرشت
-
آب طرب
فرهنگ واژههای سره
می انگور
-
آب قصیل
فرهنگ واژههای سره
آب خوید
-
آب قنات
فرهنگ واژههای سره
پرشک
-
آب قند
فرهنگ واژههای سره
آب پانیذ، آبلوچ
-
آب معدنی
فرهنگ واژههای سره
آبکان
-
آب مقطر
فرهنگ واژههای سره
چکید آب
-
زیره آب
لغتنامه دهخدا
زیره آب . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کنایه از فریب دادن است . (گنجینه ٔ گنجوی ) : نبینی که در گرمی آفتاب حرام است بر زیره جز زیره آب . نظامی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
غنجه ٔ آب
لغتنامه دهخدا
غنجه ٔ آب . [ غ ُ ج َ / ج ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب آب . (غیاث اللغات ). غنچه ٔ آب . رجوع به همین ترکیب شود.
-
وشنه آب
لغتنامه دهخدا
وشنه آب . [ وِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بنگاب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
هفت آب
لغتنامه دهخدا
هفت آب . [ هََ] (اِ مرکب ) هفت دریا. (یادداشت مؤلف ) : نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرودآنچه با خرقه ٔ زاهد می انگوری کرد. حافظ.- هفت آب شستن ؛ کاملاً پاک کردن . بسیار خوب شستن : رو سینه را چون سینه ها هفت آب شوی از کینه هاآنگه شراب عشق را پیمانه...
-
آب آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹آبآهنج› [قدیمی] 'āb[']āhang انسان یا حیوانی که از چاه آب بکشد؛ کشندۀ آب: ◻︎ کرده شیران حضرت تو مرا / سرزده، همچو گاو آبآهنگ (سنائی۲: ۱۹۳).
-
آب انبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āb[']ambār ۱. حوض بزرگ روپوشیده در زیرزمین که سقف آن را با آجر میسازند.۲. جای ذخیره کردن آب.