کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبگردهافشانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gurtak] gerde ۱. هرچیز گرد و مدور، مانند نان گرد: گردۀ نان.۲. طرح نقاشی.۳. نقشه یا تصویر یا نوشتهای که از روی آن نقشه و تصویر یا نوشتۀ دیگری کپی کنند.〈 گرده برداشتن: (مصدر متعدی) طرح کردن یا کپی برداشتن از روی تصویر یا نوشتهای.&l...
-
گرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gurtak] (زیستشناسی) [قدیمی] gorde = کلیه
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ) [ په . ] (ص مر.) 1 - هرچیز گرد و مدور مانند: نان . 2 - نوعی برنج .
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گُ دِ) (اِ.) 1 - شانه ، دوش . 2 - کلیه . ؛بر ~ی کسی سوار شدن کنایه از: اراده و اختیار او را به دست گرفتن .
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ) (اِمر.) 1 - طرح یا تصویری که از طرح یا تصویر دیگری کپیه کنند. 2 - پودر، گردی که زنان برای بزک مورد استفاده قرار می دادند.
-
گرده
دیکشنری فارسی به عربی
حبيبة , خاصرة , خلية , غبار الطلع , قرص , ورک
-
گِرده
لهجه و گویش بختیاری
gerda نان گندمى شبیه بربرى.
-
گُرده
لهجه و گویش بختیاری
gorda گُرده، میان دو شانه.
-
گُرده
لهجه و گویش تهرانی
کلیه، قلوه، دل و جرأت،پشت/محدب، دوردار
-
گِرده
لهجه و گویش تهرانی
نانی که از لواش بزرگتراست، گرد ، برنج چمپا.
-
اب پاشی و اب افشانی
دیکشنری فارسی به عربی
تشهير
-
گل افشانی
لغتنامه دهخدا
گل افشانی . [ گ ُ اَ ] (حامص مرکب ) عمل گل افشاندن . عمل گل باران کردن : جوانمردی کن ازمن بار بردارگل افشانی بس از ره خار بردار. نظامی .روی درکش به کنج پنهانی شادمان بین درآن گل افشانی . نظامی .روی بهرام از آن گل افشانی سرخ شد چون رحیق ریحانی . نظامی...
-
گلاب افشانی
لغتنامه دهخدا
گلاب افشانی . [ گ ُ اَ ] (حامص مرکب ) افشاندن گلاب . || مجازاً در بیت زیر بمعنی اشک ریختن و گریه کردن است : بامدادان کنم از دیده گلاب افشانی کآتشین آینه عریان به خراسان یابم .خاقانی .
-
گنج افشانی
لغتنامه دهخدا
گنج افشانی . [ گ َ اَ ] (حامص مرکب ) افشاندن و نثار کردن گنج و خواسته : ز گنج افشانی و گوهرنثاری بجای آورد رسم دوستداری . نظامی .ملک پرویز کز جمشید بگذشت به گنج افشانی از خورشید بگذشت .نظامی .
-
کاکل افشانی
لغتنامه دهخدا
کاکل افشانی . [ ک ُ اَ ] (حامص مرکب ) پریشان کردن موی از روی ناز و کرشمه . (ناظم الاطباء). پریشان کردن کاکل از جهت عرض رعنائی . (آنندراج ) : کاکل افشانی مبارک نیست بر طاوس عشق سر بزیر پر چو بوتیمار می باید کشید. طالب آملی (از آنندراج ).رجوع به کاکل ش...