کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبورزمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
hydromassage
آبورزمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ورزمان/ ماساژ بهوسیلۀ جریان آب متـ . ماساژ آبی
-
واژههای مشابه
-
massage
ورزمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] استفاده از یک رشته حرکات منظم، مانند مالش و فشار و ضربه و مشتومال برای افزایش گردش خون و تقویت ماهیچهها و بافتهای نرم که به رفع خستگی و آرامش فرد منجر میشود متـ . ماساژ
-
massage therapy
ورزماندرمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نوعی روش درمان که در آن برای التیام بافتهای نرم بدن و حفظ سلامتی از دستورزی (manipulation) استفاده میشود متـ . ماساژدرمانی
-
cardiac massage, heart massage
ورزمان قلبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] فشار دادن مکرر و منظم قلب، چه بهصورت مستقیم در هنگام جراحی و چه از روی قفسۀ صدری، برای تداوم جریان خون یا بازگرداندن آن به حالت طبیعی بعد از ایست قلبی متـ . ماساژ قلبی
-
gingival massage
ورزمان لثه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مالش لثه برای تقویت قوام آن و بهبود جریان خون در آن متـ . ماساژ لثه
-
اب
واژگان مترادف و متضاد
ابو، باب، بابا، پدر، والد ≠ ابن، ام
-
آب
واژگان مترادف و متضاد
۱. ماء ۲. مایع ۳. شیره، عرق، عصاره، عصیر ۴. حل، محلول ۵. ذوب ۶. خوی ۷. بزاق، آبدهان ۸. منی ۹. بحر، دریا، یم ۱۰. زهاب، ۱۱. آبرو، حیثیت، شرف، عزت ۱۲. تری، تازگی، طراوت
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی] 'āb ۱. ماه یازدهم سال سُریانی یا رومی مطابق مردادماه.۲. ماه یازدهم از سال ملی یهود.۳. ماه هشتم در تقویم شمسی کشورهای عربی که بعد از تموز و پیش از ایلول و مطابق ماه اوت فرنگی است.
-
اب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آباء] [قدیمی] 'ab پدر.
-
اب
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پدر، ج . آباء. 2 - کشیش .
-
آب
فرهنگ فارسی معین
خفته (بِ خُ تِ) (اِمر.) 1 - آب راکد. 2 - ژاله . 3 - برف . 4 - تگرگ . یخ . 5 - شیشه ، بلور. 6 - شمشیر (در غلاف ).
-
آب
فرهنگ فارسی معین
دهان (بِ دَ) (اِمر.) آبی لزج و اندکی قلیایی که از غده های دهان ترشح گردد و وقتی با غذا آمیخته شود موجب سهولت هضم آن می گردد، بزاق .
-
آب
فرهنگ فارسی معین
رز (بِ رَ)(اِمر.) 1 - شراب ، می . 2 - آب زهر.