کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبمروارید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
cataract
آبمروارید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] بیماری ناشی از کدر شدن عدسی چشم که به تاری دید منجر میشود
-
واژههای مشابه
-
آب مروارید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) 'ābmorvārid از بیماریهای چشم که بیشتر در اثر ضربه، مرض قند یا پیری عارض میشود و عدسی چشم یا کپسول آن تیره میشود و سبب نقصان دید یا نابینایی چشم میگردد؛ آب سفید.
-
آب مروارید
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِمر.) نوعی بیماری چشم که بر اثر پیری یا بیماری یا ضربه ، عدسی چشم تیره شود.
-
آب مروارید
لغتنامه دهخدا
آب مروارید. [ ب ِ م ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام بیماریی در چشم که از کدورت زجاجیه یا پرده های آن حاصل شود و موجب عمای تام یا ناقص گردد. و آن را آب سپید و آب سفید نیزگویند. و در برهان «تمر» را بدین معنی آورده است .
-
اب مروارید
دیکشنری فارسی به عربی
لولوة , ماء العين
-
مروارید
واژگان مترادف و متضاد
جمان، در، دریتیم، گوهر، لولو
-
مروارید
فرهنگ نامها
(تلفظ: morvārid) (در مواد) تودهی سخت ، گِرد ، کوچک و درخشان به رنگ سفید نقرهای یا خاکستری مایل به آبی که در بعضی از صدفهای دریایی یافت میشود و از سنگهای قیمتی است ، دُر ، لؤلؤ ؛ (در گیاهی) نوعی گُل (گُلِ مروارید) .
-
مروارید
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ په . ] (اِ.) گوهری است سفید و درخشان که درون صدف مروارید به وجود می آید و در جواهرسازی مصرف می شود. به رنگ سیاه و زرد نیز یافت می شود و نوع سفید آن مرغوب تر است .
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِ) یک نوع ماده ٔ صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود به شاهوار و شک...
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان ، در 33هزارگزی شرق زنجان و 9هزارگزی راه طهران به زنجان و در دامنه ٔ سردسیری واقع و دارای 412 تن سکنه است . آب آن از چشمه ، محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و مکاری است . (از فرهن...
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سور سور بخش کامیاران شهرستان سنندج ، در 12هزارگزی شمال کامیاران کنار راه کرمانشاه به سنندج ، در منطقه کوهستانی معتدل واقع و دارای 524 تن سکنه است .آبش از چشمه ، محصولش غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله ...
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا، در 24هزارگزی شمال داراب و در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع و دارای 694 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش بادام ، مویز، گردو، انجیر و شغل مردمش زراعت ، باغبانی ، قالی بافی است ....
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک ، در 15هزارگزی شمال غربی آستانه و 8 هزارگزی راه همدان به اراک و در دامنه ٔ سردسیری واقع و دارای 656 تن سکنه است .آب آن از قنات ، محصولش میوه جات و شغل مردمش زراعت وقالیچه باف...
-
مروارید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: marvatit] morvārid جسمی سخت، درخشان، گرد، و سفید یا خاکستری که در بعضی صدفهای دریایی پیدا میشود.〈 مروارید غلتان: مروارید که کاملاً گرد باشد.