کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبسُر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ، اوستا «سره » «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » (رأس )، ارمنی «سر» (ارتفاع ، نوک و قله ، نشیب )، کردی ، افغانی ، بلوچی و سریکلی «سر» ، استی «سر» ، وخی ، سنگلیچی و منجی «س...
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س َرر ] (ع مص ) چوب دراز در زیر سنگ آتش زنه کردن تا آتش بگیرد. || چوب نهادن در میان آتش زنه . (منتهی الارب ). چوب را در طرف سنگ آتش زنه گذاشتن تا بدان آتش گیرد، و آن هنگامی است که میان تهی باشد، گویند: «سر زندک فانه اسر»؛ ای اجوف . (اقرب الموار...
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ِرر ] (اِخ ) روستایی است به یمن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ِرر ] (اِخ ) موضعی است به نجد. (منتهی الارب ).جایگاهی است به نجد در دیار اسد. (معجم البلدان ).
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ِرر ] (اِخ ) وادیی است بین هجر و ذات العشر در راه حاجیان بصره ، طول آن مسافت سه روزه راه است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ِرر ] (اِخ ) وادیی است در بطن حله . (از آنندراج ) (از معجم البلدان ).
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ِرر / س ِ ] (از ع ، اِ) رازپوشیده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نهان . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راز پوشیده ، خلاف جهر. (منتهی الارب ). آنچه انسان آن را در نفس خود پوشیده دارد، از کارها که عزم دارد بر آن ، و گویند: صدور الاحرا...
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ُ] (اِ) شرابی باشد که از برنج سازند. (برهان ) (جهانگیری ). سیکی باشد که از برنج سازند. (لغت فرس ). شرابی که از برنج سازند. (رشیدی ) (آنندراج ) : لفت بخوردم بگرم درد گرفتم شکم سُر بکشیدم دودم مست شدم ناگهان . لبیبی . || کفش و موزه و امثال آن ....
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ُرر ] (اِخ ) موضعی است بحجاز بدیار مزینه . (منتهی الارب ). جایگاهی است در حجاز از برای مزینه در نزدیکی جبل قدس . (معجم البلدان ).
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ُرر ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی ری که دارای چندین قریه میباشد. (معجم البلدان ).
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ُرر ] (ع اِ) آنچه بریده شود از ناف کودک . ج ،اَسِرَّة. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آنچه دایه ببرد از ناف . ج ، اسرة. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ُرر ] (ع مص ) شاد کردن کسی را. (منتهی الارب ). مقابل اِحزان . (اقرب الموارد).
-
سر
دیکشنری عربی به فارسی
شيفتن , فريفتن , اسير کردن
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سرّ، جمع: اَسرار] ser[r] امر پوشیده و نهفته؛ راز.〈 سرّ لدن (لدنی): راز الهی: ◻︎ تا که در هر گوش نآید این سخن / یک همی گویم ز صد سرّ لدن (مولوی: ۱۰۶).