کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبجانشینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
aquation
آبجانشینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] تشکیل همتافتی که در آن مولکولهای آب جانشین تمام یا تعدادی از گروههای همآرا میشوند
-
واژههای مشابه
-
جانشینی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خلافت، قائممقامی، نیابت ۲. ولایتعهدی ۳. وکالت
-
paradigmatic
جانشینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← رابطۀ جانشینی
-
جانشینی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) قائم مقامی .
-
جانشینی
لغتنامه دهخدا
جانشینی . [ ن ِ نی ] (حامص مرکب ) خلافت . ولایت عهد. وراثت . (ناظم الاطباء). عمل قائم مقام . رجوع به جانشین شود.
-
جانشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) jānešini جانشین کسی شدن؛ به جای دیگری نشستن و کارهای او را به عهده گرفتن.
-
جانشینی
دیکشنری فارسی به عربی
بديل
-
exchange list
فهرست جانشینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] راهنمایی برای جایگزین کردن برخی مواد غذایی در رژیم درمانی
-
substitution reaction
واکنش جانشینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نشاندن یک اتم یا یک گروه اتمی به جای یک اتم یا یک گروه اتمی دیگر در یک ترکیب شیمیایی
-
metathesis 1, double displacement, double decomposition
جانشینی متقابل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] واکنشی که در آن دو عنصر یا گروههایی از عناصر مربوط به دو مولکول جابهجا میشوند
-
paradigmatic relation/ paradigmatic relationship
رابطۀ جانشینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] اصطلاحی بنیادی در زبانشناسی که نخستین بار سوسور برای اشاره به جایگزینی عناصر غایب در گفتار به کار برد متـ . جانشینی paradigmatic
-
جانشینی کردن
لغتنامه دهخدا
جانشینی کردن . [ ن ِ نی ک َ دَ ] (مص مرکب ) خلافت کردن . (ناظم الاطباء).
-
اب
واژگان مترادف و متضاد
ابو، باب، بابا، پدر، والد ≠ ابن، ام
-
آب
واژگان مترادف و متضاد
۱. ماء ۲. مایع ۳. شیره، عرق، عصاره، عصیر ۴. حل، محلول ۵. ذوب ۶. خوی ۷. بزاق، آبدهان ۸. منی ۹. بحر، دریا، یم ۱۰. زهاب، ۱۱. آبرو، حیثیت، شرف، عزت ۱۲. تری، تازگی، طراوت