کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبگین
فرهنگ نامها
(تلفظ: ābgin) دارای طبیعت آب ؛ آینه ، آیینه .
-
آبگین
لغتنامه دهخدا
آبگین . (اِ مرکب ) آینه . مرآت : همه سقف و دیوارها و زمین بپوشید بر تخته ٔ آبگین .شمسی (یوسف و زلیخا).
-
واژههای مشابه
-
aqueous environment
محیط آبگین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] محیطی مایع که از آب تشکیل شده یا عمدتاً دارای آب باشد
-
جستوجو در متن
-
آبگونه
واژگان مترادف و متضاد
آبکی، آبگون، آبگین، مایع
-
آبکی
واژگان مترادف و متضاد
آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع ≠ جامد
-
آیینه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبگینه، آبگین، آینه، مرآت ۲. آیین، روال، روش، طریق، منوال
-
آبگینه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبگین، آینه، آیینه، زجاج، مرآت ۲. شیشه ۳. بلور ۴. تیغ ۵. الماس
-
ریکاسه
لغتنامه دهخدا
ریکاسه .[ س َ / س ِ ] (اِ) رکاسه . ریکاشه . به زبان اهل مرو خارپشت کلان را گویند و به عربی قنفذ خوانند. (برهان ).خارپشت بزرگ تیرانداز. (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ). خارپشت . (فرهنگ جهانگیری ) (از صحاح الفرس ). به معنی اشغر است و صحیح آن ژیکاس...
-
آینه
لغتنامه دهخدا
آینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) آهن مصقول و آهن پرداخت کرده و شیشه و بلور پشت بزیبق کرده که صور اشیاء خارجی در آن افتد. مرآت . آیینه . آبگین . آبگینه . و از آن مسطح و محدب و مقعر باشد : فرستاد از آن آهن تیره رنگ یکی آینه کرده روشن ز زنگ . فردوسی .سکندر...
-
گیتی
لغتنامه دهخدا
گیتی . (اِ) جهان . کره ٔ زمین . عالم سفلی . (از برهان قاطع) (از بهار عجم ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کره ٔ خاکی . کره ٔ ارض : ایا خورشید سالاران گیتی سوار رزم ساز و گرد نستوه . رودکی .هموار خواهی کرد گیتی راگیتی است کی پذیرد همواری . رودکی .گی...
-
بدیع
لغتنامه دهخدا
بدیع. [ ب َ ] (ع ص ) نو بیرون آورنده . (ناظم الاطباء). نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوکننده . (مهذب الاسماء). چیز نو بیرون آرنده . (یادداشت مؤلف ). || نو بیرون آورده . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن عل...