کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آبگیر
/'ābgir/
معنی
۱. (جغرافیا) گودال بزرگی که آب در آن جمع میشود؛ تالاب؛ برکه: ◻︎ باد بهاری به آبگیر برآمد / چون رخ من گشت آبگیر پر از چین (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۶۱).
۲. ظرف آب یا گلاب: ◻︎ طبقهای زرین پر از مشک ناب / به پیش اندرون آبگیر گلاب (فردوسی: ۳/۳۹۵).
۳. گنجایش حوض یا آبانبار یا ظرف برای مقداری از آب: آبگیر این آبانبار ده متر مکعب است.
۴. آبخور؛ آبشخور.
۵. (اسم، صفت) [قدیمی] کارگر حمام که در گرمابه آب به بدن مردم میریخت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برکه، برم، تالاب، غدیر
۲. استخر، حوض
۳. مرداب
دیکشنری
basin, catchment area, catchment basin, pond, pool, reservoir, tarn
-
جستوجوی دقیق
-
آبگیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکه، برم، تالاب، غدیر ۲. استخر، حوض ۳. مرداب
-
آبگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābgir ۱. (جغرافیا) گودال بزرگی که آب در آن جمع میشود؛ تالاب؛ برکه: ◻︎ باد بهاری به آبگیر برآمد / چون رخ من گشت آبگیر پر از چین (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۶۱).۲. ظرف آب یا گلاب: ◻︎ طبقهای زرین پر از مشک ناب / به پیش اندرون آبگیر گلاب (فردو...
-
آبگیر
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - استخر، حوض . 2 - تالاب ، برکه . 3 - ظرفی که در آن آب یا گلاب ریزند. 4 - خادم حمام . 5 - کسی که سوراخ ظرف هایی م انند سماور یا آفتابه را با موم مذاب یا قلع می گرفت . 6 - گنجایش حوض یا هر ظرف دیگری .
-
آبگیر
لغتنامه دهخدا
آبگیر. (اِ مرکب ) دریا. بحر : بیامد بدریا هم اندر شتاب زهر سو درافکند زورق بر آب ز آگاهی نامدار اردشیرسپاه انجمن شد بر آن آبگیر. فردوسی .یکی آبگیر است از آن روی شهرکز آن آب کس را ندیدیم بهرکه خورشید تابان چو آنجا رسیدبدان ژرف دریا شود ناپدید. فردوسی ...
-
واژههای مشابه
-
ابگیر
دیکشنری فارسی به عربی
برکة , حوض
-
conservation pool
آبگیر حفاظتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] حداقل آبی که برای کاربردهای گوناگون، از جمله تفریح و حفاظت از حیاتوحش، در پشت سد نگه داشته میشود
-
زمین ابگیر
دیکشنری فارسی به عربی
فين
-
آبگیر کوچک
واژهنامه آزاد
غدیر
-
جستوجو در متن
-
گی
واژهنامه آزاد
آبگیر
-
برکه
فرهنگ واژههای سره
آبگیر، تالاب
-
ژیر
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آبگیر.
-
موژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹موژه› [قدیمی] muž آبگیر؛ تالاب.
-
غدیر
واژگان مترادف و متضاد
آبگیر، برکه، برم، تالاب