کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طاوس آبگون خضرا
لغتنامه دهخدا
طاوس آبگون خضرا. [ وو س ِ ن ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (مجموعه ٔ مترادفات ص 10).
-
واژههای همآوا
-
ابگون
لغتنامه دهخدا
ابگون . [ اَ ] (اِ مرکب ) صورتی از آبگون به معنی نشاسته و نشا.
-
جستوجو در متن
-
سیال
فرهنگ واژههای سره
آبگون
-
مایع
فرهنگ واژههای سره
آبگون
-
bulla
آبکیسه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تاولی بزرگ حاوی مایع آبگون (serous fluid) یا آبگون چرکی
-
آبگونه
واژگان مترادف و متضاد
آبکی، آبگون، آبگین، مایع
-
liquefy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مایع، ابگون کردن، گداختن، تبدیل به مایع کردن
-
liquifies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مایکروویو، تبدیل به مایع کردن، ابگون کردن، گداختن
-
liquify
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مایع کردن، تبدیل به مایع کردن، ابگون کردن، گداختن
-
liquid air
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هوا مایع، ابگون هوا، هوای مایع شده
-
hydrocolpos
آب زهدانراهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مایع آبگون جمعشده در زهدانراه متـ . آب زهراه
-
blister
تاول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] برجستگی پوستی حاوی مایع آبگون (serous fluid) و گاه خون یا چرک
-
ذوب
دیکشنری عربی به فارسی
اب کردن , حل کردن , گداختن , فسخ کردن , منحل کردن , ابگون کردن , تبديل به مايع کردن
-
hydrothorax
آبجَنبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تراکم نابهنجار مایع آبگون (serous fluid) در حفرۀ جنب