کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آبکی
/'ābaki/
معنی
۱. آنچه مانند آب باشد.
۲. آبدار؛ پرآب.
۳. آبلمبو.
۴. [مقابلِ غلیظ] رقیق.
۵. بیمحتوا.
۶. (اسم) مشروب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع ≠ جامد
دیکشنری
aqueous, dilution, soft, liquid, serous, soupy, thin, washy, watery, weak
-
جستوجوی دقیق
-
آبکی
واژگان مترادف و متضاد
آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع ≠ جامد
-
آبکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābaki ۱. آنچه مانند آب باشد.۲. آبدار؛ پرآب.۳. آبلمبو.۴. [مقابلِ غلیظ] رقیق.۵. بیمحتوا.۶. (اسم) مشروب.
-
آبکی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص نسب .) 1 - مایع ، روان . 2 - کنایه از: بی دوام و نامطمئن . 3 - پرآب .
-
آبکی
لغتنامه دهخدا
آبکی . [ ب َ ] (ص نسبی ) در تداول عامه ، رقیق . تنک . گشاده . || مایع و روان . مقابل جامد.
-
آبکی
لهجه و گویش تهرانی
مشروب الکلی/بی محتوا،بی مبنا
-
واژههای مشابه
-
ابکی
لغتنامه دهخدا
ابکی . [ اَ کا ] (ع ن تف ) گرینده تر.
-
ابکی
دیکشنری فارسی به عربی
تخفيف
-
چیز ابکی
دیکشنری فارسی به عربی
سائل
-
ابکی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مخفف
-
برف ابکی
دیکشنری فارسی به عربی
ثلوج ذائبة
-
رقیق و ابکی
دیکشنری فارسی به عربی
رقيق
-
واژههای همآوا
-
ابکی
لغتنامه دهخدا
ابکی . [ اَ کا ] (ع ن تف ) گرینده تر.