کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبه صوفیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبه صوفیان
لغتنامه دهخدا
آبه صوفیان . [ ب َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه بجنورد بگنبد قابوس به فاصله ٔ 548430 گز از مشهد.
-
واژههای مشابه
-
ابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اوبه› 'ob[b]e ۱. = آلاچیق۲. جایی که طایفهای چادرهای خود را برپا ساخته و در آنجا زندگی میکنند.۳. [قدیمی، مجاز] طایفه؛ ایل.
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اَ ب َ ] (ترکی ، پسوند) در بعض اعلام ترکی این کلمه چون مزید مؤخری آمده است و نمیدانم معنی آن چیست ، اگر حرف اول آن مضموم باشدشاید همان کلمه ٔ اُبه بمعنی ایل و طائفه و مخیم ایل یا طایقه باشد: آی ابه . ارسلان ابه . بک ابه . قتلغابه .
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اَ ب َه ْ ] (ع اِ) اَب . پدر.
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اَ ب َه ْ ] (ع اِ) رسوائی . ننگ . || (مص ) شرم . شرم داشتن . (مصادر بیهقی ).
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اَ ب َه ه ] (ع ص ) گلوگرفته . اَبح ّ.
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اَ هِن ْ ] (ع اِ) اَبْهی . ج ِ بَهْو.
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اَب ْه ْ / اَ ب َه ْ ] (ع مص ) یاد آوردن چیزی را. یا فراموش کردن و باز یاد آوردن . دریافتن چیزی که فراموش کرده باشند.
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اُ ب ِ ] (اِخ ) جزیره ای است از گنگ بار یونان بمغرب شبه جزیره ٔ یونان در دریای اژه که بقرون وسطی آنرا نگروپن مینامیدند و کرسی آن کالسیس است ، دارای 18000 تن سکنه .
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اُب ْ ب َ ] (اِخ ) نام شهریست به افریقیه از ناحیه ٔ اُرِبس و میان آن و قیروان سه روزه راه باشد. این شهر بکثرت فواکه مشهور و بدانجا زعفران زرع شود و از آن بلد است ، ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالمعطی بن احمد انصاری اُبّی و او از ابی حفص عمربن اس...
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اُب ْ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، اِ) مخیم و طائفه و ایلی از ترک :ای بیوک اُبّه و کیخای ده دبّه آوردم بیا روغن بده .مولوی .
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [اِ ب َه ْ ] (ع اِ) ننگ و گویند خشم . (مهذب الاسماء). ننگ و رسوائی . (منتهی الارب ). آنچه از او شرم دارند.
-
آبَّه
لهجه و گویش تهرانی
آب (زبان کودکان)
-
hemihydrate
نیمآبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی هیدرات بلورینی که بهازای هر دو واحد مولکولی در ترکیب، دارای یک آب تبلور باشد