کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبنوسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبنوسی
لغتنامه دهخدا
آبنوسی . (ص نسبی ) از آبنوس . برنگ آبنوس . سیاه . تیره . اغبر. و آبنوسی شاخ را بمعنی سورنای و شهنای آورده اند : آن آبنوسی شاخ بین مار شکم سوراخ بین افسونگر گستاخ بین لب بر لب یار آمده .خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
تخت آبنوسی
لغتنامه دهخدا
تخت آبنوسی . [ ت َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است که بعربی لیل خوانند. (برهان ). کنایه از شب باشد. (انجمن آرا) (از آنندراج ). شب . (فرهنگ رشیدی ).
-
چرخ آبنوسی
لغتنامه دهخدا
چرخ آبنوسی .[ چ َ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چرخ . فلک اول . چرخ ترساجامه . چرخ آبنوس . چرخ کبود. چرخ کبودجامه . رجوع به چرخ آبنوس و چرخ ترساجامه و چرخ کبودجامه شود.
-
تخته نرد آبنوسی
لغتنامه دهخدا
تخته نرد آبنوسی . [ ت َ ت َ / ت ِ ن َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک . (انجمن آرا). فلک . (فرهنگ رشیدی ). فلک البروج . (ناظم الاطباء) : بزیر تخته نرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی .نظامی .
-
سیه خانه ٔ آبنوسی
لغتنامه دهخدا
سیه خانه ٔ آبنوسی . [ ی َه ْ ن َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نایی است که آنرا از چوب آبنوس ساخته باشند و نوازند. (برهان ) (آنندراج ). نای . (فرهنگ رشیدی ) : سیه خانه ٔ آبنوسین نای بنه روزن و ده نگهبان نماید.خاقانی (دیوان چ سجادی ص 129).
-
جستوجو در متن
-
سندروسی
لغتنامه دهخدا
سندروسی . [ س َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به سندروس : بزیر تخته نرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی . نظامی .رجوع به سندروس شود.
-
چرخ آبنوس
لغتنامه دهخدا
چرخ آبنوس . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ . مجازاً بمعنی آسمان و فلک و سپهر. چرخ آبگون . چرخ آبنوسی . چرخ گردان : یکی گوی در خم چوگان فکندبدانسانش زی چرخ گردان فکندکه گوی از شدن سوی چرخ آبنوس برفتن لب ماه را داد بوس . اسدی .رجوع به چرخ و چ...
-
چرخ ترساجامه
لغتنامه دهخدا
چرخ ترساجامه . [ چ َ خ ِ ت َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک اول باشد که فلک قمر است . (برهان ). کنایه از فلک اول باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). فلک قمر. (ناظم الاطباء). چرخ کبود و چرخ گندناگون . (آنندراج ). چرخ کبودجامه . چرخ دولابی ...
-
چندان
لغتنامه دهخدا
چندان . [ چ َ ] (اِ) چوب صندل راگویند. (برهان ). صندل باشد. (جهانگیری ). بمعنی چندن . (از رشیدی ). چوب صندل . (ناظم الاطباء) : هست بر لک لک ز چندان و بقم منقار و پا پس چرا شد آبنوسی هر دو پا لک لک بچه . سوزنی (از فرهنگ رشیدی ).رجوع به چندل و چندن و ص...
-
افرسب
لغتنامه دهخدا
افرسب . [ اِ رَ ] (اِ) تیر.(ناظم الاطباء). شه تیر. (آنندراج ). || چوب بزرگ بام خانه که نام دیگرش شه تیر است . و مخفف آن فرسپ است . (فرهنگ نظام ). شه تیر مکان . (آنندراج ). چوبی باشد که بام خانه را به آن پوشند. (فرهنگ سروری ):از گرانی اگر شوی بر بام ب...
-
کورگه
لغتنامه دهخدا
کورگه . [ ک َوُ گ َ ] (ترکی ، اِ) به معنی نقاره ، این لفظ ترکی است . بعضی محققان نوشته اند که در آخر این لفظ به جای «ها» «الف » باید نوشت و به خواندن ، ها باید خواند... (غیاث ). کورکه . کورکا. کورگا : چون در کنف حفظاﷲ به قلبگاه بازآمد کورگه و نقاره و...
-
فرسب
لغتنامه دهخدا
فرسب . [ف َ رَ ] (اِ) فرسپ . در پهلوی فرسپ ، در اوستا فرسپات . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). شاه تیر و آن چوبی بزرگ باشد که بام خانه را بدان پوشند. (برهان ). درخت ستبر بود که بدو بام را بپوشانند. (اسدی ). بالار. شاخ که همان تیر بزرگ باشد. عارضه . حمال ...
-
تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: taxt] taxt ۱. [عامیانه] = تختخواب۲. نشیمنگاهی که از چوب یا فلز به شکل مربع یا مربعمستطیل میسازند و دارای چهارپایه یا بیشتر است.۳. کرسی.۴. جایگاه مخصوص که پادشاهان بر آن مینشینند؛ اورنگ؛ اورند؛ کَت؛ سریر؛ اریکه.۵. جای هموار و مسطح؛ ...