کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبله گون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مرض ابله
دیکشنری فارسی به عربی
جدري
-
جای ابله
دیکشنری فارسی به عربی
جدري
-
ابله کوبی
دیکشنری فارسی به عربی
تطعيم
-
آبله چگون
لهجه و گویش تهرانی
آبله رو
-
آبله کوبی
لهجه و گویش تهرانی
مایه کوبی علیه آبله
-
آبله نشان شدن
لغتنامه دهخدا
آبله نشان شدن . [ ب ِ ل َ / ل ِ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نشان آبله و مانند آن بر بشره پیدا آمدن . مجدر شدن .
-
ابله کله خر
دیکشنری فارسی به عربی
ابله
-
ابله و احمق
فرهنگ گنجواژه
نادان.
-
جستوجو در متن
-
غبار رازی
لغتنامه دهخدا
غباررازی . [ غ ُ رِ ] (اِخ ) از شاعران دوره ٔ قاجاریه بوده است . رضاقلی خان هدایت آرد: اسمش میرزا نبی ودر هشت ماهگی در غلبه ٔ مرض آبله اعمی گشت و در سن شباب بقدر امکان تحصیل علوم کردی . عجب اینکه با وجود عدم بصیرت به شغل و حرفت عطاری که به کثرت ادویه...
-
گردگرد
لغتنامه دهخدا
گردگرد. [ گ ِ گ َ ] (نف مرکب ) گردگردنده . دائره زننده . دوران پیداکننده : کابوک را نشاید و شاخ آرزو کندوز شاخ سوی بام شود باز گردگرد. ابوشکور.جهان فریبنده ٔ گردگردره سود بنمود و خود مایه خورد. فردوسی .چرا چون آسیاب گردگردی بیاکنده به آب وباد گردی . ...
-
شامة
لغتنامه دهخدا
شامة. [ م َ ] (ع اِ) خال . (منتهی الارب ). نشان سیاه در بدن . (از متن اللغة). نشانه ٔ سیاهی است در بدن و برخی گویند شامه همان آبله گون سیاه رنگی است در بدن و آن را با خال یکی دانسته اند ولی برخی دیگرمیان شامه و خال فرق گذارده اند به این معنی که شامه ...
-
خشمناک
لغتنامه دهخدا
خشمناک . [ خ َ / خ ِ ] (ص مرکب ) عصبانی . خشمگین . (ناظم الاطباء). خشمین . خشمن . غضبناک . خشمگین . غاضب . مغضب . غضبان . غضوب . غضبی . دژم . آلغده . آرغده . ثَعلول . (یادداشت بخط مؤلف ) : سپهدار گردنکش و خشمناک همی خون شود زیر او تیره خاک . فردوسی ...
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س َ ] (ع ص ) درست و صاحب سلامت . (غیاث ). بی عیب و درست . (مهذب الاسماء). درست و بی گزند از آفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بی گزند وبی عیب و تندرست و سالم . (ناظم الاطباء) : می لعل گون خوشتراست ای سلیم ز خونابه ٔ اندرون یتیم . فردوسی .گفتم...
-
خال
لغتنامه دهخدا
خال . (ع اِ) نقطه ٔ سیاه بر روی . (مهذب الاسماء) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (شرفنامه ٔ منیری ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صاحب فرهنگ آنندراج گوید: بلند، فتنه زاد، موزون ، دلربای ، دلجوی ، دلفریب ، دل آرای ، مشکین ، عنبرین ، عبنربوی ، عنبربار، مع...
-
شدن
لغتنامه دهخدا
شدن . [ ش ُ دَ ] (مص ) گذشتن . مضی . سپری شدن . مصدر دیگرغیرمستعمل آن شوش . (از یادداشت مؤلف ) : شد آن تخت شاهی و آن دستگاه زمانه ربودش چو بیجاده کاه . فردوسی .گر از کیقباد اندر آری شماربر این تخمه بر سالیان شد هزار. فردوسی .آن روزگار شد که توانست آ...