کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبله کوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ادم ابله
دیکشنری فارسی به عربی
احمق
-
مرض ابله
دیکشنری فارسی به عربی
جدري
-
جای ابله
دیکشنری فارسی به عربی
جدري
-
ابله کوبی
دیکشنری فارسی به عربی
تطعيم
-
آبله چگون
لهجه و گویش تهرانی
آبله رو
-
آبله کوبی
لهجه و گویش تهرانی
مایه کوبی علیه آبله
-
آبله نشان شدن
لغتنامه دهخدا
آبله نشان شدن . [ ب ِ ل َ / ل ِ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نشان آبله و مانند آن بر بشره پیدا آمدن . مجدر شدن .
-
ابله کله خر
دیکشنری فارسی به عربی
ابله
-
ابله و احمق
فرهنگ گنجواژه
نادان.
-
جستوجو در متن
-
کوب
لغتنامه دهخدا
کوب . (اِمص ) ضربی و آسیبی و کوفتی باشد که از چوب و سنگ و مشت و امثال آن به کسی رسد وآن را به عربی صدمه گویند. (برهان ). ضربی که از کوفتن و کوبیدن به کسی رسد مانند سنگ و چوب که بر کسی زنند. (آنندراج ). صدمه و ضربه و لطمه و ضرب . (ناظم الاطباء). ضربت ...
-
انجوی شیرازی
لغتنامه دهخدا
انجوی شیرازی . [ اَ ج َ ی ِ ] (اِخ ) میرزا علی نقی آبله کوب فرزند میرزا محمد صادق شیرازی از شاعران قرن سیزدهم بود. (از مرآةالفصاحة، نسخه ٔ خطی کتابخانه سلطان القرائی از فرهنگ سخنوران ).
-
گلندوک
لغتنامه دهخدا
گلندوک . [ گ َ ل َ دُ وَ ] (اِخ ) گل هم دورودک . دهی است جزء دهستان لواسان کوچک بخش افجه ٔ شهرستان تهران ، واقع در باختر متصل به بنجارکلا، مرکز بخش افجه ، سر راه فرعی ناران به لشکرک . هوای آن سرد و دارای 309 تن سکنه است . آب آن از قنات و رودخانه ٔ کن...
-
خامنه
لغتنامه دهخدا
خامنه . [ م ِن ِ ] (اِخ ) نام قصبه ای است مرکز دهستان خامنه بخش شبستر شهرستان تبریز. این قصبه در چهارهزارگزی باختر شبستر و 2هزارگزی شوسه ٔ صوفیان سلماس قرار دارد. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و دارای 4845 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبا...
-
کوفت
لغتنامه دهخدا
کوفت . (اِمص ، اِ) به معنی آسیب و آزار و ضربی باشد که از سنگ و چوب و مشت و لگد و امثال آن به کسی رسد. (برهان ). به معنی آسیب و آزار و ضربی که از سنگ و چوب به کسی برسد یا لگد اسب یا از افتادن اسب . (آنندراج ). ضربی که از چوب و سنگ و مشت و لگد و مانند ...
-
کوفته
لغتنامه دهخدا
کوفته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کوبیده .خردکرده . (فرهنگ فارسی معین ). کوبیده . خردشده . آس شده . مدقوق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون که یکی تاج و بساک ملوک باز یکی کوفته ٔ آسیاست . کسائی (از یادداشت ایضاً).اگر ماده خامتر باشد ضماد از کرنب پخته و...