کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبله کوبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آبله کوبی
/'āb[e]lekubi/
معنی
تلقیح مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از ابتلا به بیماری آبله.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبله کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) 'āb[e]lekubi تلقیح مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از ابتلا به بیماری آبله.
-
آبله کوبی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) تزریق مایة آبله .
-
آبله کوبی
لغتنامه دهخدا
آبله کوبی . [ ب ِ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) تلقیح مایه ٔ آبله .
-
آبله کوبی
لهجه و گویش تهرانی
مایه کوبی علیه آبله
-
واژههای مشابه
-
ابله
واژگان مترادف و متضاد
احمق، بیشعور، بیعرضه، بیعقل، پخمه، خل، رعنا، ساده، سفیه، کالیوه، کانا، کمعقل، کمهوش، کودن، گاوریش، گول، نادان، هزاک
-
ابله
فرهنگ واژههای سره
پخمه، سبک سر، سبک سر، گول
-
ابله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ablah بیخرد؛ نابخرد؛ نادان؛ کودن؛ سادهلوح.
-
ابله
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ) [ ع . ] (ص .) کم خرد، نادان ، ناآگاه ، پَپَه ، پخمه .
-
ابله
لغتنامه دهخدا
ابله . [ اَ ب َ ل َ / اَ ل َ ] (ع اِ) گرانی و ناگواری طعام . || گناه . وبال .
-
ابله
لغتنامه دهخدا
ابله . [ اَ ب ِ ل َ ] (ع اِ) حاجت . || (ص ) برکت داده شده در فرزند. (منتهی الارب ).
-
ابله
لغتنامه دهخدا
ابله . [ اَ ب ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) دمیدگی که ازکثرت کار بر دست و از بسیاری مشی در پای افتد. (مؤید الفضلاء). و ظاهراً این لفظ صورتی از آبله باشد.
-
ابله
لغتنامه دهخدا
ابله . [ اَ ل َه ْ ] (ع ص ) خویله . سرسبک . (مهذب الاسماء). کم خرد. گول . دند.کذَر. (فرهنگ اسدی ). کانا. نادان . سلیم القلب . سلیم .غدنگ . کاک . فغاک . هزاک . سلیم دل . بی تمیز. ناآگاه . کم عقل . نابخرد. خر. گاو. لهنه . دنگل . ریش گاو. پپه . پخمه . چ...
-
ابله
لغتنامه دهخدا
ابله . [ اِ ل َ ] (ع اِ) دشمنی .
-
ابله
لغتنامه دهخدا
ابله . [ اُ ب ُل ْ ل َ ] (اِخ ) شهری است بر کنار دجله در زاویه ٔ خلیج که به بصره داخل شود و پیش از بصره بنا شده و آنرا اُبلةالبصره نیز گویند. یکی از جنات اربعه . زرادخانه ها و سرهنگی از جانب کسری بر آن گماشته بوده است . اصمعی گوید بهشت های دنیا سه اس...