کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آبسته
/'ābaste/
معنی
زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند؛ زمین آماده برای زراعت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
womb
-
جستوجوی دقیق
-
آبسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آبست› (کشاورزی) 'ābaste زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند؛ زمین آماده برای زراعت.
-
آبسته
فرهنگ فارسی معین
(بِ تِ) 1 - (ص .) آبستن . 2 - ( اِ.) زهدان ، رحم .
-
آبسته
فرهنگ فارسی معین
(بَ تِ) ( اِ.) زمین آماده برای کاشت .
-
آبسته
لغتنامه دهخدا
آبسته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ص ) آبست . زمین راست کرده برای زراعت .
-
آبسته
لغتنامه دهخدا
آبسته . [ ب ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) آبست . زهدان . رَحِم . || (ص ) آبستن . || متملق و چاپلوس . خوشامدگوی . معانی مذکور در فرهنگها برای این کلمه آمده است و شاهدی برای هیچیک یافته نشد، تنها این کلمه در بیت ذیل دیده میشود : نه آرامید دیو دژ برامش همان آبسته ...
-
واژههای مشابه
-
ابسته
لغتنامه دهخدا
ابسته . [ اَ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ص ) جاسوس و چاپلوس . مُنهی . کارآگاه . این کلمه را در فرهنگها انیشه و ایشه و در فرهنگ اسدی ابیشه نیز بهمین معنی ضبط کرده اندو شاهدی برای هیچیک نیاورده اند. تنها در فرهنگ اسدی آمده است : ابیشه ، جاسوس بود. شهید گوید : در ...
-
ابسته
دیکشنری فارسی به عربی
رحم
-
واژههای همآوا
-
ابسته
لغتنامه دهخدا
ابسته . [ اَ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ص ) جاسوس و چاپلوس . مُنهی . کارآگاه . این کلمه را در فرهنگها انیشه و ایشه و در فرهنگ اسدی ابیشه نیز بهمین معنی ضبط کرده اندو شاهدی برای هیچیک نیاورده اند. تنها در فرهنگ اسدی آمده است : ابیشه ، جاسوس بود. شهید گوید : در ...
-
جستوجو در متن
-
آبست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) [قدیمی] 'ābast = آبسته
-
آبست
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) نک آبسته .
-
pregnant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باردار، حامله، بار دار، ابسته، ابستن
-
رحم
دیکشنری عربی به فارسی
زهدان , بچه دان , رحم , ابسته , شکم , بطن , پروردن