کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبرومندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آبرومندی
/'āb[e]rumandi/
معنی
آبرومند بودن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
prestige, respectability
-
جستوجوی دقیق
-
آبرومندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āb[e]rumandi آبرومند بودن.
-
آبرومندی
لغتنامه دهخدا
آبرومندی . [ ب ِ م َ ] (حامص مرکب ) عفت . عفاف . شرف . شرافت .
-
جستوجو در متن
-
برومندی
لغتنامه دهخدا
برومندی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) آبرومندی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به آبرومندی شود.
-
بیآبرویی
واژگان مترادف و متضاد
افتضاح، بدنامی، رسوایی، عار، فضاحت، فضیحت ≠ آبروداری، آبرومندی
-
ارجمندی
لغتنامه دهخدا
ارجمندی . [ اَ م َ] (حامص مرکب ) گرانبهائی . || عزّ. عِزّت . (زوزنی ). عزازت . ذوآبة. (منتهی الارب ). مقابل ِ ذُل ّ و ذلّت و خواری : هو فی عِز و مَنعة؛ یعنی او در ارجمندی است و با خود حمایت کنندگان و پشتی دهندگان دارد. هو فی عِز مَنیع؛ او در عزّت و ا...
-
اریوان
لغتنامه دهخدا
اریوان . [ اِ ری ] (اِخ ) ایروان . بعد از تفلیس بزرگترین شهرهای قفقازیه میباشد در شصت وپنج هزارگزی شمالی آغری که محل تلاقی حدود ترکیه و ایران است ، و تقریباً در 230 هزارگزی جنوبی تفلیس ، در ساحل یسار یعنی جهت شرقی رود زنگی که تابع رودارس بشمار میرود ...
-
ربع رشیدی
لغتنامه دهخدا
ربع رشیدی . [ رَ ع ِ رَ ] (اِخ ) نام قلعه ای است مخروبه وبزرگ و تاریخی در آخر محله ٔ ششکلان تبریز که به محله ٔ باغمیشه و دلیانکوه یا تبلانکوه منتهی میشود و در دامنه ٔ کوه سرخاب در محلی باصفا و مرتفع واقع شده است .این بنا از یادگارهای خواجه رشیدالدین ...
-
شوپنهاور
لغتنامه دهخدا
شوپنهاور. [ ش ُ پ ِ وِ ] (اِخ ) آرتور. فیلسوف بدبین آلمانی (ولادت در دانتزیگ بسال 1788 - وفات 1860 م .). وی از پدری هلندی و مادری آلمانی زاده شد. پدرش بازرگان و بابضاعت بود، اما او رغبتی به تجارت نداشت و به تحصیل علم بیشتر علاقه می ورزید. چون به 17سا...
-
اسپنسر
لغتنامه دهخدا
اسپنسر. [ اِ پ ِ س ِ ] (اِخ ) هربرت . وی در قرن نوزدهم بزرگترین فیلسوف انگلیسی بشمار است . مولد او بسال 1820 م . پدر وجدّ وی معلم کتاب بودند. خود او هنگام تعلم به ریاضیات و علوم فنی مایل بود و مهندسی آموخت ، لیکن دروس وی منتظم نبود، به کتاب خواندن نی...