کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبرنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبرنگ
لغتنامه دهخدا
آبرنگ . [ رَ ] (اِخ ) نام شهری از کشمیر برساحل نهر چالنگر در شمال سملان بفاصله ٔ 288 هزار گز.
-
watercolour/ water colour
آبرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] 1. رنگهای کممایه یا کمجِرمِ محلول در آب 2. اثری هنری که با این رنگها خلق میشود
-
واژههای همآوا
-
آب رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نقاشی) 'ābrang ۱. در نقاشی، مادۀ رنگی جامدی که قلمموی مرطوب را به آن آغشته میکنند.۲. (صفت) ویژگی نوعی نقاشی که با این ماده کشیده شده است.
-
آب رنگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) 1 - رنگ های فشرده یا خمیری شکل که در نقاشی مورد استفاده قرار می گیرد. 2 - تابلویی که با آب رنگ نقاشی شده باشد. 3 - کنایه از: خنجر تیز، شمشیر تیز.
-
جستوجو در متن
-
watercolor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبرنگ، اب رنگ، بنگاب، نقاشی ابرنگ
-
watercolour
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبرنگ، اب رنگ، بنگاب، نقاشی ابرنگ
-
agraphic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبرنگ
-
aubergiste
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبرنگ
-
aquerne
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبرنگ
-
watercolorist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبرنگ
-
watercoloring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبرنگ
-
sprinklings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبرنگ
-
water-colour
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آب رنگ، آبرنگ، اب رنگ، بنگاب، نقاشی ابرنگ