کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حبس ابد
دیکشنری فارسی به عربی
حياة
-
ابد و ازل
فرهنگ گنجواژه
کل، همگی، کل زمان
-
واژههای همآوا
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن عبداﷲبن عُفَیر ملقب به ابوذر انصاری هروی از فقهاء مالکی بود. او را تألیفات زیاد است از جمله : تفسیر قرآن و مستدرک بر صحیحین . السنة و الصفات . معجمان . (از الاعلام زرکلی ). و رجوع به ابوذر هروی شود.
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) ابن قصی بن کلاب بن مرة، جدجاهلی است پسران وی از قبائل «قریش البطاح » اند. مسکن و مأوای آنان در بطحه ٔ مکه بود. این طایفه در حدود سال 185 هَ . ق . منقرض شدند. (از الاعلام زرکلی ).
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) کوه کوچک سیاهی است که دو کوه کوچک تر دیگر او را احاطه کرده اند که ثدیین نامند. (معجم البلدان ).
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) کوهی است مر بنی اسد را. (معجم البلدان ).
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ] (ع اِ) بنده . غلام . خلاف حُرّ از مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، عَبدون و عَبید و آن نادر است و اَعْبُد و عِباد و عُبدان و عِبدان و عِبّدان و عُبُد و عُبود و عِبَّدة و عَبَدة. و جمعالجمع آن اَعابد و مَعابد و اعَبَدَ...
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است به سبعان در بلاد طی . (معجم البلدان ).
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) خشم . (تاج العروس ) (منتهی الارب ). || گر سخت . (منتهی الارب ). جرب سخت که درمان نپذیرد. (لسان العرب ) (تاج العروس ). جرب . (تاج العروس ). || عار. (منتهی الارب ). || پشیمانی و ملامت نفس . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (لسان الع...
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ب ِ ] (ع ص ) مرد با ننگ و عار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غضبان . (اقرب الموارد).
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ب ُ ] (ع اِ) جمع عبد. (منتهی الارب ). رجوع به عبد شود.
-
عبد
واژگان مترادف و متضاد
برده، بنده، زرخرید، عبید، غلام، نسمه، نوکر ≠ آزاد، حر
-
ابد
واژگان مترادف و متضاد
ازلی، دایم، قدیم، همیشه ≠ ازل
-
ابد
فرهنگ واژههای سره
جاوید، همیشگی، همیشه
-
ابد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آباد] 'abad ۱. زمان آینده که نهایت ندارد.۲. (صفت) همیشه؛ جاوید؛ دائم.۳. [قدیمی] دهر؛ روزگار.