کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ابد
لغتنامه دهخدا
ابد. [ اُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آبِدَه . مثل اوابد.
-
شبیوط
لغتنامه دهخدا
شبیوط. [ ش ِب ْ ی َ ] (اِخ ) نام دژی است از اعمال أبده . (از معجم البلدان ).
-
اوابد
فرهنگ فارسی معین
(اَ بِ) [ ع . ] (اِ.) جِ آبده : جانوران وحشی ، رمندگان ، دد و دام .
-
wells
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چاه ها، چاه، خیر، چشمه، ابده، دوات، رو آمدن آب و مایع، ببالا فوران کردن، در سطح امدن و جاری شدن
-
well
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوب، چاه، خیر، چشمه، ابده، دوات، رو آمدن آب و مایع، ببالا فوران کردن، در سطح امدن و جاری شدن، بخوبی، خوش، تماما، بسیار خوب، سالم، راحت، تندرست، تمام و کمال، بدون اشکال
-
بداد
لغتنامه دهخدا
بداد. [ ب ِ ] (ع اِ) آنچه از کاه و پشم و پنبه و مانند آن پر کنند و در زیر زین و پالان گذارند تا پشت ستور ریش نگردد و آن دوتا میباشد. ج ، بدائد، اَبِدَّة. || نمدپاره ای که بر پشت ستور پشت ریش بندند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
اوابد
لغتنامه دهخدا
اوابد. [ اَ ب ِ ] (ع اِ)ج ِ آبده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جانور وحشی از این جهت که چون اغلب اوقات بمرگ طبیعی نمی میرد بلکه بکشتن و اهلاک دیگران ، گویا جاودانه است . (آنندراج ). رمندگان و اسبی که بدو صید کنند. (مهذب الاسماء): چنانکه مجال جولان...
-
پردک
لغتنامه دهخدا
پردک . [ پ َ دَ ] (اِ) چیستان . لُغز. (برهان ). اُلقیه . آبدَه . مُعما. اُغلوطه . کِرمَک . کِروَس . کِردَک . وَبَردَک . چَربَک . نَردَک . بَردَک . بَرد. چَرمَک . لُوتَر. لُوترا : ز پردکهای دورادور بسته که از فکرش دل داناست خسته . امیرخسرو.و در نسخه ٔ...
-
بدید
لغتنامه دهخدا
بدید. [ ب َ ] (ع اِ) هر آنچه از کاه و پنبه و پشم و جز آن پر کرده در زیر زین و پالان نهند تا پشت ستور ریش نگردد. (ناظم الاطباء). بداد زین .(از منتهی الارب ). ج ، بدائد و اَبِدَّة. و رجوع به بِداد شود. || خرجین . || مانند و همتا. (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
بردک
لغتنامه دهخدا
بردک . [ ب َ دَ ] (اِ) افسانه . (برهان ) (ناظم الاطباء). لغز. چیستان . (برهان ). افسانه . اغلوطبود که از یکدیگر پرسند. احجیه . (مهذب الاسماء). و بعربی لغز گویند. حجیا. (یادداشت مؤلف ) : زبردکهای دورادور بسته که از فکرش دل داناست خسته . امیرخسرو.بعضی...
-
چیستان
لغتنامه دهخدا
چیستان . (اِ مرکب ) (چیست + آن ) لغز که بکلمه ٔ «چیست آن » ابتدا شود.لغز را گویند و آن را اُحجِیَه نیز گویند. (جهانگیری ). به معنی پرسیدن باشد و آن را لغز هم گویند و به عربی اغلوطه خوانند. (برهان ). دیسان . لغز. اغلوطه . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی...
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بر. بالایین ، یعنی بلندترین و بالاترین ، چه فلک الافلاک را باین اعتبار سپهر برین گفته اند. (از برهان ). برتر و بلند. (غیاث ). بالایین . بلندترین . بالاترین . برترین . عالی ترین . (ناظم الاطباء). اعلی . علْوی . زبرین ...
-
اسپانیا
لغتنامه دهخدا
اسپانیا. [ اِ ] (اِخ ) (در لاتینی هسپریا و هیسپانیا و ایبریا ) اِسپانْی . اسپانیول و در نزدعرب اندلس . قسمت اعظم شبه جزیره ای است در گوشه ٔ جنوب غربی اروپا و آن با قطعه ٔ پرتقال شبه جزیره ٔ ایبری را تشکیل می دهد. پرتقال از نظر احوال جغرافیائی و احوال...