کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آبده
/'ābdeh/
معنی
۱. آبدهنده.
۲. آن قسمت از مجرای قنات در زیرزمین که آب از آن بیرون میآید و داخل قنات میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābdeh ۱. آبدهنده.۲. آن قسمت از مجرای قنات در زیرزمین که آب از آن بیرون میآید و داخل قنات میشود.
-
آبده
فرهنگ فارسی معین
(بِ دَ یا دِ) [ ع . آبدة . ] (اِ.) جانور وحشی ، دد؛ ج . اوابد.
-
آبده
لغتنامه دهخدا
آبده . [ ب ِ دَ ] (ع ص ، اِ) چیستان . چربک . سخن غریب . مثل . حکایت . بردک . || آن داهیه که بماند یاد کردن آن همیشه . (ربنجنی ). || جانور وحشی . || مرغ که بر جای ماند و بسردسیر و گرمسیر نشود. || سختی . (ربنجنی ). ج ، اوابد.
-
آبده
لغتنامه دهخدا
آبده . [ دِه ْ] (اِ مرکب ) چاه اصلی و نخستین یا مادرچاه کاریز.
-
واژههای مشابه
-
ابده
لغتنامه دهخدا
ابده . [ اَ ب ِدْ دَ ] (ع اِ) ج ِ بدید و بداد.
-
ابده
لغتنامه دهخدا
ابده . [ اِ ب ِ دَ ] (ع ص ) ماده شتر بسیارزاینده .
-
ابده
لغتنامه دهخدا
ابده . [ اُب ْ ب َ دَ ] (اِخ ) شهری است در اندلس از ناحیه ٔ جیان و معروف است به ابدةالعرب .
-
واژههای همآوا
-
عبده
فرهنگ فارسی معین
(عَ بَ دِ) [ ع . عبدة ] (ص .) جِ عابد؛ پرستندگان .
-
ابدح
لغتنامه دهخدا
ابدح . [ اَ دَ ] (ع ص ، اِ) فضای فراخ . || مرد درازبالا. || ستور فراخ پهلو. || ابدح و دبیدح ؛ لاش ماش . حکی الاصمعی ان الحجاج قال لجبلة قل لفلان اکلت مال اﷲ بأبدح و دبیدح فقال له جبلة خواسته ٔ ایزد بخوردی بلاش ماش . (میدانی ).
-
ابده
لغتنامه دهخدا
ابده . [ اَ ب ِدْ دَ ] (ع اِ) ج ِ بدید و بداد.
-
ابده
لغتنامه دهخدا
ابده . [ اِ ب ِ دَ ] (ع ص ) ماده شتر بسیارزاینده .
-
ابده
لغتنامه دهخدا
ابده . [ اُب ْ ب َ دَ ] (اِخ ) شهری است در اندلس از ناحیه ٔ جیان و معروف است به ابدةالعرب .
-
عبده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عبدَة، جمعِ عابد] [قدیمی] 'abade = عابد