کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبدار 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
juicy, succulent 1
آبدار 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذایی که در بافت آن آب فراوانی وجود دارد
-
واژههای مشابه
-
ابدار
لغتنامه دهخدا
ابدار. [ اِ ] (ع مص ) تافتن ماه شب چهارده . طلوع کردن بدر بر. (تاج المصادر بیهقی ).
-
ابدار
دیکشنری فارسی به عربی
کثير العصير , مائي , معشب , نبات ماص , رطب
-
succulent food
خوراک آبدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مواد غذاییای که بیش از هفتاد تا نود درصد از وزن آنها را آب تشکیل میدهد
-
لعل آبدار
لغتنامه دهخدا
لعل آبدار. [ ل َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لعل که حاجب ماوراء نیست . لعل شفاف : برگش زمرد است و گلش لعل آبدارگلزار تخت شه که بر آب بقا شود. خاقانی .|| کنایه از لب معشوق . (برهان ) (آنندراج ).
-
ابدار خانه
دیکشنری فارسی به عربی
مخزن
-
سرد و آبدار
لغتنامه دهخدا
سرد و آبدار. [ ] (اِخ )نام کتابخانه ای بوده است در سمرقند : و دیوان سلطان آتسز در یک جلد در کتابخانه ٔ سرد و آبدار سمرقند مطالعه افتاده است . (لباب الالباب ج 1 ص 38).
-
جسم مرکب ابدار
دیکشنری فارسی به عربی
ميه
-
هلوی شیرین و ابدار
دیکشنری فارسی به عربی
خوخة
-
جستوجو در متن
-
تر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] 1 - (ص .) تازه ، جدید. 2 - آبدار، خیس .
-
خوشاب
فرهنگ فارسی معین
( خُ ) (ص مر.) 1 - آبدار. 2 - تر و تازه .
-
آبداری
فرهنگ فارسی معین
1 - (حامص .) آبدار بودن ، شغل آبدار. 2 - طراوت ، تازگی . 3 - ( اِ.) نمدی نامرغوب که در سفرها مورد استفاده قرار می گرفت .
-
سیرابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیرابه، سیراوه› sirābi ۱. خوراک آبدار مانند آبگوشت که از شکمبه و شیردان گوسفند درست میکنند.۲. شکمبه.