کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبخیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آبخیز
/'ābxiz/
معنی
۱. (کشاورزی) زمین پرآب؛ زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید.
۲. [قدیمی] طوفان دریایی.
۳. [قدیمی، مجاز] پیشامد وحشتناک: ◻︎ اندر این آبخیز، نوح تویی / واندر این دامگه فتوح تویی (اوحدی: ۴۷۹).
۴. (اسم) [قدیمی] موج.
۵. (اسم مصدر) [قدیمی] طغیان آب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آبدار، آبزا، کوهه، موج، موجکوهه
دیکشنری
aquifer, surf, wave
-
جستوجوی دقیق
-
آبخیز
واژگان مترادف و متضاد
آبدار، آبزا، کوهه، موج، موجکوهه
-
آبخیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābxiz ۱. (کشاورزی) زمین پرآب؛ زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید.۲. [قدیمی] طوفان دریایی.۳. [قدیمی، مجاز] پیشامد وحشتناک: ◻︎ اندر این آبخیز، نوح تویی / واندر این دامگه فتوح تویی (اوحدی: ۴۷۹).۴. (اسم) [قدیمی] موج.۵. (اسم مصدر) [قدیمی]...
-
آبخیز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - زمین پر آب . 2 - مد؛ مق جزر. 3 - موج . 4 - طوفان .
-
آبخیز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← حوضۀ آبریز
-
واژههای مشابه
-
حوضۀ آبخیز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← حوضۀ آبریز
-
watershed management planning
برنامهریزی آبخیز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] برنامهریزی دستگاهها و منابع مالی مختلف در مدیریت جامع و پایدار یک حوضۀ آبخیز با مشارکت طرفهای ذینفع بهمنظور شناسایی مسائل و مشکلات حوضۀ آبخیز و چارهجویی در ابعاد زیستمحیطی و اجتماعی و اقتصادی
-
واژههای همآوا
-
آب خیز
لغتنامه دهخدا
آب خیز. (اِ مرکب ) طوفان : آب خیز است این جهان کشتیت رابادبان این طاعت و دانش خله . ناصرخسرو.و دل در میان طوفان بلا و آبخیز محنت و عنا گرفتار شد. (تاج المآثر).اندر این آب خیز نوح توئی واندر این دامگه فتوح توئی . اوحدی .|| طغیان و افزایش آب در فصل بها...
-
جستوجو در متن
-
آکی فر
فرهنگ واژههای سره
آبخیز
-
aquiferous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبخوان، ابخیز
-
catchment basin, catchment area, water shed, drainage basin
حوضۀ آبریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] پهنهای از زمین که بارشهای طبیعی آن ازطریق زهکشی به پیکرۀ آب بزرگتر هدایت میشود متـ . حوضۀ آبخیز، آبریز، آبخیز
-
آبکوهه
لغتنامه دهخدا
آبکوهه . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) موج . کوهه . نره ٔ آب . آبخیز.
-
watershed management
آبخیزداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مطالعۀ ویژگیهای یک حوضۀ آبخیز و فرایند بررسی و اجرای طرحها و برنامهها با هدف توزیع پایدار منابع حوضۀ آبخیز و تضمین پایداری کارکردهای آن باتوجهبه تأثیری که بر جوامع گیاهی و جانوری و انسانی آن حوضه دارد