کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبخو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آبخو
/'ābxu/
معنی
= آبخوست: ◻︎ گویی که هست مردم چشمم چو آبخو / یا خود چو ماهی است که دارد در آب خو (عمعق: ۲۰۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبخو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābxu = آبخوست: ◻︎ گویی که هست مردم چشمم چو آبخو / یا خود چو ماهی است که دارد در آب خو (عمعق: ۲۰۰).
-
آبخو
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) جزیره .
-
آبخو
لغتنامه دهخدا
آبخو. (اِ مرکب ) آبخوست . آبخست . جزیره ، یا جزیره ای در رودی بزرگ که آب سطح آن را فراگرفته و گیاه و درختان آن ظاهر باشد : گویی که هست مردمک دیده آبخویا خود چو ماهی ای است که دارد در آب خو.عمعق بخاری .
-
جستوجو در متن
-
جزیره
واژگان مترادف و متضاد
آبخست، آبخوست، آبخو، آداک
-
آبخوست
لغتنامه دهخدا
آبخوست . [ خوَ / خو ] (اِ مرکب ) آبخو. آبخست .
-
آداک
لغتنامه دهخدا
آداک . (اِ)آدَک . اَداک . خشکی میان آب . آبخو. آبخوست . جزیره .
-
جزیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جزیرَة، جمع: جزائر و جزر] jazire قطعهزمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد؛ آداک؛ اداک؛ آدک؛ آبخو؛ آبخوست؛ جَز.
-
آب خون
لغتنامه دهخدا
آب خون . (اِ مرکب ) آبخست است که جزیره ٔ میان دریا باشد. (برهان ). شاهدی برای این کلمه پیدا نشد، ممکن است مصحف آبخو یا آبخوست باشد. || خونابه .
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...