کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مَاءَکِ
فرهنگ واژگان قرآن
آبت
-
اُوِّتْ یا اُوْت
لهجه و گویش گنابادی
ouwet or ouwt در گویش گنابادی یعنی آبت ، آب ، منی ، حقابه
-
آیفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ayaft, āyapt] [قدیمی] 'āya(e)ft ۱. حاجت؛ نیاز؛ خواهش؛ درخواست: ◻︎ ناسزا را مکن آیفت که آبت بشود / به سزاوار کن آیفت که ارجت دارد (دقیقی: ۹۷).۲. بهره؛ سود.
-
حبی
لغتنامه دهخدا
حبی . [ ح ُب ْبا ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر راعی : ابت آیات حبی ان بینالنا خبراً فابکین الحزینا.(معجم البلدان ).
-
کعبه پرستی
لغتنامه دهخدا
کعبه پرستی . [ ک َ ب َ / ب ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) پرستش کعبه . کعبه ستایی . عمل کعبه پرست : چون از نیازت بوی نه کعبه پرستی روی نه چون آبت اندر جوی نه پل کردن آسان آیدت . خاقانی .مسلمانی اگر کعبه پرستی ست پرستاران بت را طعنه از چیست .شیخ محمود شبستری...
-
نهنبان
لغتنامه دهخدا
نهنبان .[ ن ُ هُم ْ / ن َ هُم ْ / ن ِ هَم ْ ] (اِ) سرپوش دیگ و طبق و تنور و امثال آن . نهنبن . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). نیز رجوع به نهنبن شود : لطیف ار شد ز سوزش قطره ٔ آبت به دیگ گل کنی بازش کثیف ار بنهی از طین...
-
سوارک آب
لغتنامه دهخدا
سوارک آب . [ س َ رَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سواران آب است که حباب باشد. (برهان ). حباب . (فرهنگ رشیدی ) : به که در آبت افکنند بتاب نکشد آب خر سوارک آب . امیرخسرو.|| موجه ٔ آب . (برهان ). رجوع به سواران آب شود.
-
امدان
لغتنامه دهخدا
امدان . [ اِ م ِدْ دا ] (ع اِ) آب که بر روی زمین باشد. (از معجم البلدان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || آب نمک یا آب شور. (از اقرب الموارد). آب سخت شور. (مؤید الفضلا) (آنندراج ). از زیدالخیل است : فاصبحن قداقهین عنی کما اَبت حیاض الامدان الظماء ا...
-
آیفت
لغتنامه دهخدا
آیفت . [ ی َ ] (اِ) حاجت که خواهند : ناسزا را مکن آیفت که آبت بشودبسزاوار کن آیفت که ارجت دارد. دقیقی .ز یزدان خواستن آنجمله آیفت که تا نرسد مر او را هیچ آکفت . زراتشت بهرام .ز حق آیفت میخواهد بزاری کند شکر ره پرهیزکاری . زراتشت بهرام .- آیفت کردن ، ...
-
نقصانی
لغتنامه دهخدا
نقصانی . [ ن ُ ] (حامص ) به معنی نقصان ،در این لفظ یای تحتانی زائد است در آخر، چنانچه در سلامتی و خلاصی و غیره . (از غیاث اللغات ). مزیدعلیه نقصان بر قیاس زیادت و زیادتی و جریان و جریانی و فضول و فضولی و حضور و حضوری . (از آنندراج ) : به هر ناسازیی د...
-
تتمم
لغتنامه دهخدا
تتمم . [ ت َت َم ْ م ُ ] (ع مص ) شکافته شدن بی آنکه جدا گردد یا شکافته از هم جدا گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تتمم الشی ٔ؛ شکافته شد بی آنکه آشکار گردد شکستگی آن . یا شکافته شد و سپس آشکارا گردید. (از قطر المحیط). تمیمی شدن در هوا یا رأی ...
-
قدسی
لغتنامه دهخدا
قدسی . [ ق ُ ] (ص نسبی ، اِ) فرشته . || روحانی . || صالح و نیکوکار.- حدیث قدسی ؛ حدیثی که خدا فرموده است بیرون از قرآن . برای تاریخچه ٔ حدیثهای قدسی و ادعیه ٔ سر رجوع به فهرست کتابخانه ٔ دانشگاه ج 1 ص 130 - 133 و الذریعه ج 1 ص 278 و کلمه ٔ حدیث در ا...
-
مرغ بهشتی
لغتنامه دهخدا
مرغ بهشتی . [ م ُ غ ِ ب ِ هَِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرغی که نسبت به بهشت دارد. || کنایه از محبوب و معشوق : ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت ؟ حافظ.|| (اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔ سبکبالان و از دسته ٔ دندانی نوکان ...
-
اوب
لغتنامه دهخدا
اوب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ آئب . رجوع به آئب شود. || ابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || باد.(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سرعت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).- امثال : الاوب اوب نعامة ؛ این مثل برای کسی زنند که در کاری...
-
حایل
لغتنامه دهخدا
حایل . [ ی ِ ] (اِخ ) ابن کلبی گوید: وادیی است میان دو کوه بنی طیی ٔ. امروءالقیس گوید : ابت اجاءٌ ان تسلم العام ربهافمن شاء فلینهض لها من مقاتل تبیت لبونی بالقُرَیّة أمّناو اسرحها غِبّاً بأکناف حائل بنوثعل جیرانها و حماتهاو تمنع من رجال سعد و نائل ...