کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آبان
/'ābān/
معنی
۱. ماه هشتم از سال خورشیدی ایرانی؛ ماه دوم پاییز؛ آبانماه.
۲. فرشتۀ موکل بر آب.
۳. [قدیمی] روز دهم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ آبانروز است روز آبان / خرم گردان به آبِ رَز جان (مسعودسعد: ۵۴۶).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آبانماه، عقرب
۲. آببان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبان
فرهنگ نامها
(تلفظ: ābān) (پهلوی) آبها ؛ (در گاه شماری) ماه هشتم از سال شمسی ؛ (در قدیم) نام روز دهم از هر ماه شمسی ؛ (در اعلام) نام فرشتهی موکل آب و تدبیر امور مسائل آبان ماه .
-
آبان
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبانماه، عقرب ۲. آببان
-
آبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āpān] ‹اَبان› 'ābān ۱. ماه هشتم از سال خورشیدی ایرانی؛ ماه دوم پاییز؛ آبانماه.۲. فرشتۀ موکل بر آب.۳. [قدیمی] روز دهم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ آبانروز است روز آبان / خرم گردان به آبِ رَز جان (مسعودسعد: ۵۴۶).
-
آبان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - ایزد نگهبان آب . 2 - هشتمین ماه از سال خورشیدی . 3 - روز دهم هر ماه شمسی .
-
آبان
لغتنامه دهخدا
آبان . (اِخ ) نام فرشته ٔ موکل بر آب و تدبیر امور و مصالحی که در ماه آبان و روز آبان واقع شود. || (اِ) ماه هشتم از سال شمسی مطابق برج عقرب و تشرین اول یعنی ماه دوم خزان میان مهر و آذر و آن را آبانماه و اَبان نیز گویند : ز میغ و نزم که بد، روز روشن از...
-
واژههای مشابه
-
ابان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'abān = آبان
-
ابان
فرهنگ فارسی معین
( اَ) (اِ.) آبان ، هشتمین ماه سال خورشیدی .
-
ابان
لغتنامه دهخدا
ابان . [ اَ ] (اِ) آبان . آبانماه . ماه هشتم سال شمسی فارسی مطابق عقرب عربی و تشرین اول سریانی . و آن ماه دوم خزانست . اقطمبریوس رومی از دهم مهر تا دهم آبان باشد : پس از شهریور و مهر و ابان و آذر و دی دان که بر بهمن جز اسفندارمذ ماهی نیفزاید.ابونصر ف...
-
ابان
لغتنامه دهخدا
ابان . [ اَ ] (اِخ ) نام دو کوه است ؛ ابان ابیض در مشرق حاجز و ابان اسود از بنی فزاره باشد و آن دو را ابانان گویند.
-
ابان
لغتنامه دهخدا
ابان . [ اَ ] (اِخ ) نام شهری بوده است به کرمان از ناحیه ٔ روذان .
-
ابان
لغتنامه دهخدا
ابان . [ اِب ْ با ] (ع اِ) هنگام . گاه . وقت . حین . اوان . || اول هر چیز. ج ، ابابین .
-
أبانَ
دیکشنری عربی به فارسی
افشا کردن , لودادن , فاش کردن , اظهارکرد , علني کرد , آشکارکرد , برملاکرد
-
إبَّانَ (في إبَّانِ)
دیکشنری عربی به فارسی
هنگام , زمان , حين , وقت , موقع , درطول , درخلال , درجريان
-
آبان دخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: ābān doxt) دختر آبان ، ← آبان ؛ (در اعلام) نام یکی از زنان داریوش سوم .