کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبادان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
معمر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِمف .) آبادان ، معمور.
-
آوادان
لغتنامه دهخدا
آوادان . (ص مرکب ) آبادان .
-
معمور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ma'mur تعمیرشده؛ آبادشده؛ آبادان
-
اُووِدُون
لهجه و گویش بختیاری
owvedun آبادان، آباد. huna owvedun خانه آباد.
-
معمور کردن
واژگان مترادف و متضاد
آباد کردن، آبادان ساختن، عمارت ساختن، معمورگردانیدن، دایر کردن، آبادان ساختن ≠ خراب کردن، ویران ساختن، بایر کردن
-
آهل
لغتنامه دهخدا
آهل . [ هَِ ] (ع ص ) آنکه او را زن باشد. || بامردم . باسکنه . آبادان . آبادان بمردم . پرمردم . باکسان . || آبادکننده . (مقدمةالادب زمخشری ).
-
ناآبادان
لغتنامه دهخدا
ناآبادان . (ص مرکب ) ناآباد. غیرمعمور. ویرانه . مقابل آبادان .رجوع به آبادان شود. || متروک . بی رونق .
-
پررونق
واژگان مترادف و متضاد
آباد، آبادان، پررواج، معمور ≠ بیرونق، کساد
-
معمور ساختن
واژگان مترادف و متضاد
آباد کردن، دایر کردن، آبادان ساختن ≠ خراب کردن، ویران ساختن
-
معمور شدن
واژگان مترادف و متضاد
آبادشدن، آبادان شدن ≠ بایر شدن، ویران گشتن، ویرانه شدن
-
ناآباد
واژگان مترادف و متضاد
خراب، مخروبه، نامجهز، ویران، ویرانه ≠ آبادان معمور
-
آبدان
لغتنامه دهخدا
آبدان . [ ب َ ] (ص مرکب ) مخفف آبادان .
-
بجونه
لغتنامه دهخدا
بجونه . [ ] (اِخ ) جایی است آبادان [ بهندوستان ] بر کران بیابان . (حدود العالم ).
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. [ ] (اِخ ) شهرکی است [ بدکان ] آبادان و بانعمت . (حدود العالم ).
-
قل قل
واژهنامه آزاد
در لهجه شوشترى به معناى آش ( یک نوع آش که به آش آبادان معروف است ) مى باشد.