کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آباد
/'ābād/
معنی
۱. ویژگی جایی که مردم در آن زندگی میکنند: ◻︎ مانند تو آدمی در آباد و خراب / باشد که در آیینه توان دید و در آب (سعدی۲: ۷۱۵).
۲. ویژگی جایی که آب و گیاه دارد و باصفا و بارونق است؛ خُرم: ◻︎ بدو گفت کای خواجهٴ سالخَورد / چنین جای آباد ویران که کرد؟ (فردوسی: ۶/۴۴۸).
۳. [مجاز] دایر؛ برقرار: ◻︎ بقاش باد که از تیغ او و بازوی اوست / بنای کفر خراب و بنای دین آباد (فرخی: ۳۴).
۴. در دنبالۀ نام ده و شهر میآید و بیشتر مرکب با نام بناکننده یا آبادکنندۀ آن ده یا شهر است: حسنآباد، فیروزآباد.
۵. [قدیمی، مجاز] شاداب.
۶. [قدیمی] آکنده؛ غنی؛ پُر: ◻︎ همیدون سپهدار او شاد باد / دلش روشن و گنجش آباد باد (فردوسی: ۶/۱۳۶).
۷. [قدیمی] سالم؛ تندرست: ◻︎ تو را ای برادر تن آباد باد / دل شاه ایران به تو شاد باد (فردوسی: ۸/۴۲۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برپا، دایر، معمور
۲. پررونق
۳. پیشرفته، توسعهیافته، مترقی
۴. تندرست، سالم
۵. بسامان، منظم
۶. غنی، مرفه ≠ خراب، متروک، ویران
۷. بیرونق
۸. عقبمانده
دیکشنری
affluent, prosperous
-
جستوجوی دقیق
-
آباد
واژگان مترادف و متضاد
۱. برپا، دایر، معمور ۲. پررونق ۳. پیشرفته، توسعهیافته، مترقی ۴. تندرست، سالم ۵. بسامان، منظم ۶. غنی، مرفه ≠ خراب، متروک، ویران ۷. بیرونق ۸. عقبمانده
-
آباد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āpāt، مقابلِ ویران] 'ābād ۱. ویژگی جایی که مردم در آن زندگی میکنند: ◻︎ مانند تو آدمی در آباد و خراب / باشد که در آیینه توان دید و در آب (سعدی۲: ۷۱۵).۲. ویژگی جایی که آب و گیاه دارد و باصفا و بارونق است؛ خُرم: ◻︎ بدو گفت کای خواجهٴ ...
-
آباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَبَد] [قدیمی] 'ābād = ابد
-
آباد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - معمور، دایر. 2 - مزروع ، کاشته . 3 - پر، سرشار. 4 - سالم . 5 - منظم ، سامان . 6 - شادمان ، خرم . 7 - مرفه .
-
آباد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ ابد؛ جاوید بودن ها.
-
آباد
لغتنامه دهخدا
آباد. (اِخ ) نام شهری کوچک بر ساحل یمین نهر ناری در بلوچستان . || نام قصبه ٔ کوچکی در سند یعنی درشمال غربی هندوستان . || نام ناحیتی در ناحیه ٔ سبلان کوه نزدیک ارجاق و پیشکین . (نزهةالقلوب ).
-
آباد
لغتنامه دهخدا
آباد. (ص ) (از پهلوی آپاتان ، شاید مرکب از آو + پاته ) عامر. عامره . معمور. معموره . مزروع . آبادان . مسکون . مقابل ویران و ویرانه و بائر و خراب و یباب : ز توران زمین تا بسقلاب و روم ندیدند یک مرز آباد و بوم . فردوسی .یکایک همه نام وکین توختیم همه شه...
-
آباد
لغتنامه دهخدا
آباد. (ع اِ) ج ِ ابد.- ابدالاَّباد ؛ همیشه .
-
آباد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: âbâd طاری: âbâd طامه ای: âbâd طرقی: âbâd کشه ای: âbâd نطنزی: âbâd
-
آباد
واژهنامه آزاد
همچنین میتوان آباد را این گونه تجزیه نمود:«آو» و «ات»، یعنی تلفط ترکی آباد؛ از اسامی پیرمردان آذربایجان؛ آو:خانه و ات:پسوند محل ساز ترکی. مثال:مرات یعنی مر(کوکب-هفت ستاره-خورشید) و ات.
-
واژههای مشابه
-
فتح آباد یزدان آباد
لغتنامه دهخدا
فتح آباد یزدان آباد. [ ف َ دِ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان ، که سر راه مالرو زرند به بافق قرار دارد. جلگه ای معتدل و دارای 273 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات ، پنبه ، پسته ، حبوب . شغل ا...
-
همت آباد زمان آباد
لغتنامه دهخدا
همت آباد زمان آباد. [ هَِ م ْ م َ دِ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور که 194 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی مردم کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
تازه آباد چراغ آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد چراغ آباد. [ زَ دِ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج است که در 42هزارگزی خاور سنندج و 6هزارگزی جنوب باختری دهگلان دشت واقع است . سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
تازه آباد عباس آباد
لغتنامه دهخدا
تازه آباد عباس آباد. [ زَ دِ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی است از دهستان رابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 8500گزی شمال آمل واقع است . دشت ، معتدل و مرطوب و مالاریائی است و 320 تن سکنه دارد، شیعه ، مازندرانی و فارسی . آب آن از رودخانه ٔ هراز. محصول آن برنج ،...