کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفته دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دل دل
واژهنامه آزاد
دِلْ دِلْ:(deldel) در گویش گنابادی یعنی تعلل کردن ، درنگ کردن ، سستی ، تاخیر ، عذر آوردن ، بهانه تراشی برای انجام ندادن
-
شهلا
واژهنامه آزاد
شه:مخفف شاه/ لا بمعنی میان شاه لا، و یا شهلا یعنی میان بزرگ 1. بزرگی میان یا مردمک چشم، چشم آهویی، چشم جادویی 2. بزرگی دل، دل گنده، کسی که صاحب دلی بزرگ است، با جرعت ، شجاع
-
دل نوشی
واژهنامه آزاد
الهام، دل نیکی، به دل نوش شدن، به دل برآمدن نیکی، در دل افتادن.
-
الهام
واژهنامه آزاد
دل نوشی، دل نیکی، به دل برآمدن نیکی، در دل افتادن.
-
دل ازرده
واژهنامه آزاد
دل رنجیده -دل شکسته
-
دل آسا کردن
واژهنامه آزاد
دل آساکردن. {دِ} (فعل) تسلی دادن. فعل مرکب. دل آسوده کردن. همچنان، دلاساکردن
-
سپه دل
واژهنامه آزاد
سپاه دل
-
بن جان
واژهنامه آزاد
(بُن جان):ته دل - صمیم دل
-
دل آرام
واژهنامه آزاد
آرامش دهنده قلب، تسکین دهنده دل
-
دل انگیز
واژهنامه آزاد
زيبا. دوست داشتني.انگيزاننده دل. دلفريب.گوارا
-
دلسا
واژهنامه آزاد
عزیز دل. مخفف دلسای:آسایندۀ دل؛ مایه آرامش.
-
دل گشا
واژهنامه آزاد
چیزی که دل را باز می کنه
-
استاد دل کندن
واژهنامه آزاد
شخصی که به مرحله ای میرسد که دل کندن از همه چیز برای او راحت می شود و به اصطلاح در دل کندن به درجه استادی میرسد.
-
سکالا
واژهنامه آزاد
درد دل
-
بیدار دل
واژهنامه آزاد
هوشیار