کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِشَند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چلو صافی
واژهنامه آزاد
سبد قلزی که با آن بیشتر برنج را آب می کشند
-
پرزین
واژهنامه آزاد
پرچینی از گلهای ریز که به دور باغات کشند
-
کولک کولکو
واژهنامه آزاد
نام بازی کودکانه ای که در استان فارس رایج است و بچه ها هنگام بازی، یکدیگر را به دوش (کول) می کشند و مسافتی از راه را می پیمایند.
-
ساعد سلطان
واژهنامه آزاد
روی ساعد پوششی می کشند که باز ها روی آن می نشینند. برای این است که پنجه های باز به دست و لباس آسیبی نرساند.
-
دارالمرفتان
واژهنامه آزاد
الگود در کتاب "تاریخ پزشکی ایران و سرزمین های خلافت شرقی " این اصطلاح را برای جایگاهی (تیمارگاهی) به کار برده که در آنجا بیماران حاد جنون را به زنجیر می کشند. ص 207 کتاب
-
کماچه
واژهنامه آزاد
( اسم ) 1 - نانک شیرین که از آرد گندم و غیر آن و شکر پزند. 2 - تخته ای باشد گرد و میان سوراخ که بر سر ستون خیمه محکم کنند و چادر خیمه را بر روی آن کشند ( و آن شبیه بنان کماج است ) کلیج. خیمه کماجه:( کماج خیمه را ماند که نتوان ز وی کندن بد ندان نیم ذر...
-
دسپلنه دسپلنه
واژهنامه آزاد
(میمه ای) دَسْپِلْنَه دَسْپِلْنَه یا دَسْپِلْنَه دَسْپِلْنَه کردن؛ دَسْ-پِلْ-نَه-دَسْ-پِلْ-نَه شش بخش است، به معنای دنبال چیزی گشتن؛ دنبال شیئی گشتن در تاریکی؛ دست را روی زمین کشیدن به منظور پیدا کردن شیئی کوچک؛ در تاریکی کورمال دنبال چیزی گشتن؛ روشی...
-
دسپلنه دسپلنه
واژهنامه آزاد
(میمه ای) دَسْپِلْنَه دَسْپِلْنَه یا دَسْپِلْنَه دَسْپِلْنَه کردن؛ دَسْ-پِلْ-نَه-دَسْ-پِلْ-نَه شش بخش است، به معنای دنبال چیزی گشتن؛ دنبال شیئی گشتن در تاریکی؛ دست را روی زمین کشیدن به منظور پیدا کردن شیئی کوچک؛ در تاریکی کورمال دنبال چیزی گشتن؛ روشی...
-
گندیسکلا
واژهنامه آزاد
کندس . [ ک ُ دُ ] (اِ) بیخ گیاهی است . (آنندراج ). بیخ گیاهی که درون آن زرد و برونش سیاه و مقیی ٔ و مسهل و سفوف آن را چو به بینی کشند عطسه آورد. کلمه کلا (kala)در پارسی و تبری یعنی قریه ، ده ، و محله بکار میرود که در گیلان ومازندران زیاد دیده میشود ...