کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شمبور
واژهنامه آزاد
گل سفید کوچکی که سر چشمه می روید
-
ماکا
واژهنامه آزاد
نام روستای کوچکی واقع در شمال ایران میباشد
-
تغارو
واژهنامه آزاد
کنایه از تغار کوچکی که در آن غذا یا خوردنی می خوردند
-
بانکه
واژهنامه آزاد
سطل یا ظرف کوچکی برای نگهداری مواد که معمولاً پلاستیکی و دردار است.
-
زنجره
واژهنامه آزاد
شرۀ کوچکی شبیه ملخ که صدای بلند و طولانی دارد؛ سیرسیرک.
-
پاسیون
واژهنامه آزاد
فضاى کوچکى از یک رستوران یا هتل جداى از آن مجموعۀ غذاخورى، همۀ امکانات سرویس دهى را داشته باشد.
-
خلنگ
واژهنامه آزاد
در گویش محلی مناطق زاگرس نهاوند باغچه ی کوچکی را می گفتند که در درون خانه های سنتی وجود داشت خِرنگ هم می گفتند
-
ارک
واژهنامه آزاد
ارگ و آن قصر یا قلعه کوچکی را گویند که در میان قلعه ی بزرگتری ساخته شود و محل سکونت پادشاه و یا حاکم باشد. و نیز به معنی قوس هم آورده میشود
-
دو لوک چه
واژهنامه آزاد
دریچه کوچکی که در سقف اطاقهای خانه های گلی با سقف گنبدی جهت تبادل هوا و نور گیری اجرا می شد
-
پل
واژهنامه آزاد
(اصفهان، سده) پِل؛ تند و سریع. در بازی چوب، پِل چوب کوچکی است که به سرعت بالا می پرد و به مسافتی دورتر پرتاب می شود.
-
کیمه
واژهنامه آزاد
(مازندرانی) کومه؛ کلبه های کوچکی که شکارچیان در محل های شکار دائمی می سازند، یا ماهیگیران در کنار دریا، یا کشاورزان در کنار مزارع بر پا می کنند. هر نوع کومۀ کوچک تر از کلبه را کیمه گویند.
-
پشت گرد
واژهنامه آزاد
میله کوچکی که در بالا یا پشت گُرد دست بافته های داری قرار می گیرد و وظیفه ی جلو و عقب بردن نخهای چله را برای تعویض نخ زیر و رو به عهده دارد.
-
چمک
واژهنامه آزاد
۱-چمک نام ماهی کوچکی در گویش بندری است ۲-چمک در گویش بندری به معنای رقص به کار می رود و کلمه ای کهن در زبان فارسی پهلوی است
-
چرزه خون
واژهنامه آزاد
(پیشنهاد کاربران) نام روستایی است، به معنی جایی که پرندۀ کوچکی به نام چرز در آن آواز می خواند. این واژه ممکن است ترکیبی از دو واژۀ چرز (رک دهخدا) و خون (خواننده، خواندن) باشد.
-
خلی واش
واژهنامه آزاد
(گیلکی) خُلی واش، خولی واش، خالیواش؛ نام نوعی گیاه کوچک که برگ های کوچکی نیز دارد و در گیلان می روید. این گیاه بسیار خوشبو است و از گیاهان دارویی محسوب می شود و چون در فصل بهار می روید، مردم آن را بعد از چیدن خشک می کنند و به صورت خشک شده در غذاهایی ...