کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیوسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مدام
واژهنامه آزاد
پیوسته، گاهی نیز به معنی باده آمده
-
کوهزار
واژهنامه آزاد
کوههای به هم پیوسته و بسیار؛ جایی که کوه فراوان دیده می شود.
-
همواره
واژهنامه آزاد
پیوسته ، همیشه ، دائم
-
Webinar
واژهنامه آزاد
سمیناری که از طریق وب و به صورت پیوسته برگزار می گردد.
-
قافیه
واژهنامه آزاد
بند واژه ،بند برابر با بیت که بهم پیوسته است می باشد
-
کوهزاران
واژهنامه آزاد
کوهزاران:سلسله جبال، مجموعه یا انبوهه ی کوههای به هم پیوسته.
-
ملازمه با اسقاط
واژهنامه آزاد
دورکردن یا سا قط کردن دو موضوع مشابه به هم پیوسته
-
فستیوال
واژهنامه آزاد
جشنواره ، سیستم منظم ، مجموعه ی پیوسته و دقیق و منظم
-
مرغ آمین
واژهنامه آزاد
(فولکلور ایرانی) نام فرشته ای که پیوسته در پرواز است و مدام آمین می گوید و هر دعا یا نفرینی که به آمین او برسد مستجاب می شود. (در شعر معروف نیما یوشیج، مرغ آمین فرشته نیست، بلکه پرنده است.)
-
آی. سی
واژهنامه آزاد
(IC) شبکۀ بهم پیوسته ای از عنصرهای فعال و غیرفعال که در یک لایۀ نیمه هادی مجتمع شده است و همراه با چند قطعۀ همجوار می تواند کار یک مدار کامل الکترونیکی را انجام دهد؛ مدار مجتمع.
-
درک
واژهنامه آزاد
dark؛ بئوذ در اوستایی، بوذ در پهلوی. در دین زرتشت، قوۀ فهم انسانی و دراکه است و موظف است هوش و حافظه و قوه تمییز را اداره کند. با بدن به وجود می آید، ولی پس از مرگ فنا نمی شود و با روان پیوسته به جهان دیگر می رود.
-
ابژه
واژهنامه آزاد
﴿object﴾ ابژه ﴿در لاتینobjcere : به معنى خود را در برابر چیزى گذاشتن﴾، چیز، موضوع. ׳ ابژه، در برابر سوبژه یا ذهن، آن است که درباره اش گفته مى شود، بر خلاف سوبژه یا ذهن که خود گوینده است. ابژه مى تواند فکر شود، ولى سوبژه فکر مى کند. ׳ ابژه در پایان سد...
-
نیم خوست
واژهنامه آزاد
نیم آداک یا نیم آدک، شبه جزیره، سرزمین یا بخشی از خشکی زمین که در آب دریا رخنه کرده باشد، بدینگونه که سه سوی آنرا آب فراگرفته، و تنها از یک سو به خشکی پیوسته باشد. چون مانند جزیره از هر چهار سوی در میان آب نیست، آنرا شبه جزیره یا نیم خوست گویند.
-
ایوار
واژهنامه آزاد
غروب خورشید. تنها واژه کاربردی که هنوز هم در میان بیشتر اقوام کرد و لر و بخشی از پارسها در همدان استفاده می شود. چنانچه در غزل شیخ بهایی می فرماید: اتش به جانم افکند شوق لقای دلدار ازپای رفت صبرم ای ناقه پای بردار ای ساربان خدا را پیوسته متصل دار ای...
-
نیم آداک
واژهنامه آزاد
نیم آدک،نیم خوست، شبه جزیره، سرزمین یا بخشی از خشکی زمین که در آب دریا رخنه کرده است، بدینگونه که سه سوی آنرا آب فراگرفته، و تنها از یک سو به خشکی پیوسته باشد. چون مانند جزیره از هر چهار سوی در میان آب نیست، آنرا شبه جزیره یا نیم آداک گویند.