کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورز
واژهنامه آزاد
وِرْز:(werz) در گویش گنابادی یعنی مشت و مال ، ماساژ ، با پا لَگَد کردن ، || آدم سریع را هم ورز گویند ، سریع
-
واژههای مشابه
-
فن ورز
واژهنامه آزاد
تکنیسین.
-
به ورز
واژهنامه آزاد
بِه وَرز- کسی که بهتر زیستن را از نظر پزشکی به مردم یاد می دهد
-
جستوجو در متن
-
تکنیسین
واژهنامه آزاد
تَشنیکار، فن ورز.
-
قرچناغ
واژهنامه آزاد
حسود و کینه ورز.
-
خمیرگیر
واژهنامه آزاد
نام دستگاهی که عملیات ورز دادن خمیر را انجام می دهد.
-
وارز
واژهنامه آزاد
وارز به معنی گناه کار و ورز به معنی گناه است
-
ورزاکی
واژهنامه آزاد
ورزاکی نام برنجی است که بعداز درو، به طور خودرو ورز می آید و از کیفیت خوبی برخوردار است، چون از سم و کود شیمیایی در به ثمر رسیدن آن استفاده نمی شود و به طور طبیعی به بار می نشیند.
-
شابج
واژهنامه آزاد
شابج همان برنج خودرو که بعداز دروی برنج به طور طبیعی ورز می آید. در گویش محلی به آن ورزاکی گفته می شود. شابج در لغت، به معنی اولین و بهترین و برگزیده است.
-
گل
واژهنامه آزاد
گَلْ:(gal) در گویش گنابادی یعنی ورز دادن گِلْ با پا ، چرخاندن ، دور دادن || گَلَ:(gala) در گویش گنابادی یعنی دهان