کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همکنشپذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
راه کنش
واژهنامه آزاد
راه کُنِش: برنامۀ کار، برنامۀ کار گروه یا فرد، برابر با واژۀ انگلیسی تاکتیک در متون مدیریتی و فرماندهی عملیاتی.
-
کنش پرداز
واژهنامه آزاد
"کنش پرداز" که توسط فرهنگستان زبان فارسی به صورت "راهکنش شناس"، مصوب شده است معادل "Tactician" در زبان انگلیسی می باشد. کارشناس راهکنش یا کنش پرداز کسی است که فارغ از نتایج و سمت و سوی کلان (استراتژی یا راهبرد) در راستای رسیدن به نتایج خرد اقداماتی ا...
-
دل پذیر
واژهنامه آزاد
لذت بخش و زیبا
-
هم وند
واژهنامه آزاد
عضو، member، شخص یا چیزی که هم گروه با تعدادی دیگر است
-
هم پراش
واژهنامه آزاد
کوواریانس
-
هم عروس
واژهنامه آزاد
جاری.زن برادرشوهر
-
هم آموز
واژهنامه آزاد
(هـَمْ ـ آموز) به معنای هم کلاسی، هم صنفی
-
هم نوع
واژهنامه آزاد
هم جنس
-
هم پالکی
واژهنامه آزاد
دو تن که دارای افکار و اندیشه های مشابه اند و یک شیوه زندگی کنند. جور. مناسب.
-
هم نیا
واژهنامه آزاد
(اِ. مر.) [هم+ نیا] دارای جد مشترک.پسر عمو/دایی یا عمه/خاله.
-
هم اوت
واژهنامه آزاد
هم او تو را... خودش تو را...
-
هم ریش
واژهنامه آزاد
به معنی هم زخم، باجناغ، دونفر که زخم مشترک (در اینجا مادر زن یا خارسو) دارند.
-
هم کیشان
واژهنامه آزاد
جمع هم کیش، پیروان یک آیین، هم دینان، کسانی که یک دین دارند.
-
هم ورآوردن
واژهنامه آزاد
(به فتح و) کار بیهوده و بی هدف انجام دادن؛ بیش از حد طول دادن کاری به دلیل انجام کارهای بیهوده ای که وقت کار اصلی را می گیرد.
-
هم رسا
واژهنامه آزاد
هم . [ هََ ] (حرف ربط، ق) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. لفظ «هم» بر لفظی داخل می شود که آن لفظ محمول به مواطات بر مدخول باشد، مثلاً «همراز» گویند به معنی دو کس که رازدار یکدیگر باشند. رسا. [ رَ ] (نف ) رسنده. ...