کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
له پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آلای له
واژهنامه آزاد
alaylə روستایی در 14 کیلو متری شهر گرمی استان اردبیل (آلای له )
-
جستوجو در متن
-
شارپوندن
واژهنامه آزاد
له کردن،
-
تیرتپر
واژهنامه آزاد
داغون، له.
-
پرقیدن
واژهنامه آزاد
له شدن، ترکیدن
-
معطلم
واژهنامه آزاد
له کردن - فشار دادن
-
لگد کوب
واژهنامه آزاد
له کرده-لگد مال
-
مشروط علیه
واژهنامه آزاد
کسی که شرط به ضرر وی می باشد در مقابل واژه ی مشروط له استعمال می شود.
-
نشتی پشتی
واژهنامه آزاد
نشتی پشتی:(Nashti Pashti)_ معنی = درب و داغون ، له و لورده
-
پاریزیدن
واژهنامه آزاد
به لری در اندیمشک به معنای له کردن و تبدیل کردن به اجزاء است چنانکه در سغد همین واژه ی پازه به معنای جزء است .پس پازه همان پاره است و می تواند برابر جزء باشد
-
شلپسه
واژهنامه آزاد
(لری) شِلپِسِه؛ پوسیدن بر اثر عوامل شیمیایی، وارفتن و آب انداختن و له شدن میوه ها مانند هلو، گندیدن و شل شدن میوه.
-
شخل کو
واژهنامه آزاد
شِخْلِ کُوْ (shekhlekouw) در گویش گنابادی یعنی ضرب دیده ، ضربه خورده ، له شده ، پوکیده ، کوبیده شده
-
هموله
واژهنامه آزاد
هموله طایفه ای از سه هونی است که زیرمجموعۀ چهارلنگ کیان ارثی اند. واژۀ هموله از دو جزء همو (همانند) و له (عقاب) ساخته شده است (در زبان فارسی هم «آله» به معنی عقاب است). هموله چهار تیره دارد که یکی از این تیره ها تیزگرد نام دارد که با معنای کلمه هموله...
-
قوشمه
واژهنامه آزاد
یکی از سازهای بادی شمال خراسان و کردستان است. این ساز از دو نی به طول ۲۰ سانتیمتر تشکیل شده که در کنار هم چسبیده اند، اما در خراسان شمالی این ساز را اغلب از استخوان بال نوعی عقاب می سازند. از نظر موسیقایی، این ساز دارای یک اکتاو کامل است و می تواند ه...
-
بطاقه
واژهنامه آزاد
بطاقة. [ ب ِ ق َ ] (ع اِ) سیاهی چشم . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). حدقه . (یادداشت مؤلف ). || پاره ٔ کاغذ که بر آن رقم قیمت نوشته میان طاقه گذارند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ورقه و رقعه ٔ خرد که بر جامه آویزند و قیمت ب...