کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قوت قلب
واژهنامه آزاد
امیدواری
-
جستوجو در متن
-
قوتو
واژهنامه آزاد
قوت-نیرو-قاووت-توان
-
ستین
واژهنامه آزاد
در زبان لری،به خصوص در شهر دهلران به معنای مایه آرامش بودن،قوت قلب بود
-
موجد
واژهنامه آزاد
بوجود آورنده, ایجادکننده, آفریننده ( اسم ) 1 - ایجاد کننده پدید آورنده جمع:موجدین . 2 - خدای تعالی . کسی و یا چیزی که زور می آورد و قوت می دهد .
-
مالخود کردن
واژهنامه آزاد
اگر در رقابتی ورزشی خصوصا کشتی یا دریک مجادله لفظی نقاط قوت وامتیاز رقیب را مصادره واز اختیار بهره وری و مانور وی ساقط کنیم آن نقطه قوت را مالخود کرده ایم مثل گرفتن پا یا مچ او واجازه ندادن به او برای اجرای فن .یا دریک مجادله لفظی دلایل و مصطلحات رقی...
-
مونت
واژهنامه آزاد
(مؤنت) (مُ ن نَ ) رنج و زحمت ، خرجی و قوت . حاکم این سخن را عظیم بپسندید و اسباب معاش یاران فرمود تا بر قاعده ماضی مهیا دارند و مؤنت ایام تعطیل وفا کنند..(گلستان)
-
شُلَک
واژهنامه آزاد
شُ لَ - نوعی گیاه خودرو از جمله ی علوفه ی هرز می باشد که مصرف غذایی نیز دارد و همه ساله ، چند روز پس از اولین بارندگی قوت غالب و یا صبحانه پرمصرف اهالی جنوب استان کرمان به خصوص مردم رودبار جنوب می باشد و بسیار پرطرفدار است.
-
قیات
واژهنامه آزاد
قِیات ؛ واژه ای مغولی به معنای سیلی که به قوت آید، برترین قبیله از بین گروه های مغولی که از نسل پدر چنگیز خان بودند، در تاریخ جهانگشای جوینی آمده:"و بر دیگر قبایل مقدم قبیله قیات است"ج1ص25
-
مالیخود کردن
واژهنامه آزاد
همان مال خود کردن است. متصرف شدن، صاحب شدن، اغلب در ورزش کشتی کاربرد دارد وقتی پا یا مچ حریف را می گیری و حرکت حریف را محدود می کنی آن عضو را مالیخود کرده ای. این اصطلاح در مجادلات منطقی و بحث های جدلی نیز کاربرد دارد وقتی نقطۀ قوت و یا دلیل و اصطلاح...
-
کچالو
واژهنامه آزاد
کچالو. [ کَ چا لو ] (فارسی افغانستان) مانند برخی واژگان دیگر، از هند وارد زبان فارسی دری شده؛ پیشوند «کج» یا «کچه» را به «آلو» اضافه کردند تا از نام «آلو» که نام میوه ایست و پیش از این در فارسی وجود داشته متمایز شود. البته در هند کچالو را پرتغالی ها ...