کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سلیق
واژهنامه آزاد
[سُ لِ ق] لیز
-
تش برق
واژهنامه آزاد
ت َ ِ ش ب ِ ر ق، رعد وبرق
-
قرپیدن
واژهنامه آزاد
(قِ) قطع شدن، پاره شدن. مثال:بند دلم قرپید.
-
قشنیک
واژهنامه آزاد
قشنیک به فتح ق وسکون ش زاغ
-
ان قلت
واژهنامه آزاد
(اِ قُ) انتقاد کردن، ایراد یا بهانه آوردن.
-
مناطقه
واژهنامه آزاد
(م ُ ط ِ قِ) منطق دانان، منطقیون.
-
آقو
واژهنامه آزاد
[قُ] لفظی شیرازی برای «آقا». گاهی بر طریق مزاح یا استهزاء استفاده میشود.
-
زعقه
واژهنامه آزاد
[زَ قَ/ قِ] (از ع ، اِ). ترس || بانگ زدن|| نعره زدن:این بگفت و زعقه ای بزد و درشورید. (نفحات الانس چ نولکشور ص 25). رجوع به «زعق» شود.
-
تنقل
واژهنامه آزاد
تنقل به کسر "ت" و "ق" سکون"ن" و "ل" به معنی صبر، تامل تنقل نداره یعنی صبرر ندارد
-
دندق
واژهنامه آزاد
[ دِ دِ ] (اِ، ق ) (اصطلاح عامیانه ) دندقه . یک ذره . یک کم . کمی . (یادداشت مؤلف ). جنجق . جنجقه (لهجه ٔ قزوین )
-
تبعا
واژهنامه آزاد
[ ت َ ب َ عَن ْ ] (ع ق ) بالتبع. (فرهنگ نظام ). || تبع تبعاً؛ پیرو و تابع بودن . (فرهنگ نظام ).
-
آرتمیز
واژهنامه آزاد
آرتمیز اول پادشاه هالیکا نارس . وی در جنگ خشایار شاه ضد یونانیان شرکت داشت و در سالامین جنگید ( 480 ق . م ) آراتمیز دوم . ملکه هالیکا نارس در [ کاری ] . وی برای شوهر خود موزو لوس آرامگاهی بنا کرد که یکی از عجایب سبعه عالم شمرده شد ( 353 ق . م . )
-
توسعا
واژهنامه آزاد
توسعاً. [ت َ وَس ْ س ُ عَن] (ع ق) فراخی را. با بسط دادن معنی کلمه ای به معانی دیگر. تجوزاً. (از یادداشت های مرحوم دهخدا). رجوع به توسع شود.
-
مقلی
واژهنامه آزاد
(به ضم م و ق) نوعی غذا که از پاچۀ گاو و حبوبات (نخود، لوبیا چیتی و لوبیا سفید، عدس) و برنج پخته می شود و به عنوان صبحانه میل می شود.
-
میرزاقشمشم
واژهنامه آزاد
(قَ شَ شَ) (ص مر.) (عا.) = میرزا غشمشم:1 - کسی که خود را لوس می کند و بیشتر از آنچه هست جلوه می کند. 2 - منشی بی مایه و پُرادعا. (از فرهنگ معین). || کارمند خود بزرگ بین.