کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فورس ماژر
واژهنامه آزاد
پیشامد ناگهانی-حادثه قهری-حادثه غیر قابل اجتناب-به معنای پیشامد ناگهانی نیز در عرف مردم به کار می رود
-
قپ ریت
واژهنامه آزاد
قَپِ ریت /qaperit/ چیزی را با زحمت و خارج از عرف به دست آوردن، چیدن غیر اصولی برگ یا میوه درخت
-
اطو کشیده
واژهنامه آزاد
اتوکشیده؛ شق و رق، صاف و درست، پیراسته با چاشنی طنز؛ معمولا به افراد و اشیائی گفته می شود که بیش از حد عرف و معمول، در قالب درآمده باشند. خیلی اطوکشیده حرف می زند، یعنی بسیار صاف و درست و اصولی و مبادی آداب حرف می زند.
-
رزومه
واژهنامه آزاد
خلاصه تجربیات, خلاصه, حاصل, چکیده کلام ؛ (عرف کلامی در ایران) آنچه کسی برای شناساندن پیشینۀ کاریِ خود ارائه می دهد (می گوید یا می نویسد) (شرح سوابق، مشخصات و سوابق حرفه ای شخص، تاریخچه ی مختصر تحصیلی و استخدامی یک شخص می باشد.)
-
چپکی
واژهنامه آزاد
معکوس ــ متضاد ــ ناآشنا ــ نامأنوس ــ برخلاف عرف و آداب و رسوم یک جامعه و یا یک محیط (مکان) ـ برعکس ــ نادرست ـ بی راهه
-
دایزه
واژهنامه آزاد
این کلمه تشکیل شده است از دو لفظ دایی + زه که معنای خاله را میرساند با این تفاوت که دایزه به خاله های مسن وسن بالا گفته میشود و اکثرا به خاله مادری و خاله پدری فرزندان میگویند دایزه و در کل برای احترام خانم های مسن غریبه افراد به انها دایزه میگویند م...
-
پراکسیس
واژهنامه آزاد
لفظ Praxis یونانی، و به معنی «عمل» و «کنِش متوجه هدف» است. ریشه اش در Prattein و Prassein به معنی «انجام دادن» و «تمرین کردن» و «کاری را در عمل پیش بردن» است. پراکسیس معادل لفظ لاتین Pragma است، و برخی از زبانشناسان معتقدند که از prag-sis آمده است. |...
-
میر بهادری
واژهنامه آزاد
میر. (از ع ، اِ) مخفف امیر. (غیاث). امیر و پادشاه و سلطان. (ناظم الاطباء). نژاده . (زمخشری ). مخفف امیر، و میره مخفف امیره ... و از خصایص این لفظ است که به قطع کسره ٔ اضافه هم آید مثل لفظ میرآب، به معنی داروغه ٔ آب و میردریا که آن را در عرف این دیار ...
-
کسوه
واژهنامه آزاد
در لغت:به کسر و ضم کاف و سکون سین و فتح واو از ریشه "کسو" به معنای لباس و پوشاک است. در فقه:به هر آنچه که مایه پوشش عرفی بدن فرد به گونه ای باشد که امکان رویت آن وجودنداشته باشد، کسوة گویند و برخی از فقیهان نیز لباس یا کسوة را مایه زیبایی نیز دانسته ...