کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدم هم اهنگی داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عدم خلافی
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) نیک رانندگی.
-
عدم تعادل
واژهنامه آزاد
ناترازمندی.
-
عدم تقارن
واژهنامه آزاد
ناهمامونی.
-
عدم اعتماد
واژهنامه آزاد
بدگمانی.
-
عدم قبولی
واژهنامه آزاد
ناپذیرفتگی، ناپذیرش.
-
عدم سوء پیشینه
واژهنامه آزاد
نیک پیشینگی، نبودِ بدپیشینگی.
-
جستوجو در متن
-
همداری
واژهنامه آزاد
اشتراک و با هم داشتن چیزی . همدار یعنی مشترک
-
بدخشان
واژهنامه آزاد
نام شهری که به سبب داشتن سنگ های قیمتی هم چون لعل شهرت داشته
-
تعارض
واژهنامه آزاد
تَعارُض:متعرض ومزاحم شدن, باهم خلاف کردن, اختلاف داشتن 1 -( مصدر ) خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن . 2 - ( اسم ) خلاف ورزی معارضه . جمع:تعارضات .
-
روغیدن
واژهنامه آزاد
روغیدن به لری در اندیمشک به معنای تمایل داشتن و خوش آمدن است روقیدن هم درست است
-
تیچسه.تیچیدن
واژهنامه آزاد
پراکنده شدن تعدای شی که قبلا به علت داشتن یک خاصیت مشابه در کنار هم جمع بوده اند..از لغات پارسی قدیم که در زبان لری به جای مانده است.
-
مخلطت
واژهنامه آزاد
با هم آمیزش و معاشرت داشتن؛ ( مصدر) آمیزش کردن با کسی معاشرت کردن . مباشرت کردن؛ (اسم) آمیزش:مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخلطت بود و صدق مودت . آرمش جماع. مخالطه کردن ( مصدر ) مخالطت کردن:هر آن کسی را که با اهل شرع مخالطه کرده باشد ...
-
پرستش
واژهنامه آزاد
از پیشوند "پر" به معنای پیرا و دور و پسوند"استادن"است.که روی هم دور و اطراف چیزی ایستادن میباشد. معنای دوم، پرستش به معنای نگه داشتن و مراقبت کردن است و مصدر است. کلمه پرستار به معنای مراقب است که این دو واژه یک ریشه دارند. مثلا آتش پرست در زردشتیان ...
-
داد از خویشتن دادن
واژهنامه آزاد
داد از خویشتن دادن؛ کاری را به طور کامل انجام دادن. مثال: «و اندر همه کاری داد از خویشتن بده که هر که داد از خویشتن بدهد از داور مستغنی باشد.» (قابوس نامه)؛ داد تو داده ست کردگار، ترا نیز/ داد به طاعت بداد باید ناچار (ناصر خسرو). || داد از تن خویشتن ...