کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخص یا چیز معینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مقایسه
فرهنگ فارسی معین
(مُ یَ سَ یا یِ س ِ) [ ع . مقایسة ] (مص م .) دو چیز را با هم سنجیدن .
-
بیستار
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) واژه ایست مانند: فلان ، که اشاره به یک چیز یا شخص مجهول و نامعلوم است .
-
نسبت
فرهنگ فارسی معین
(نِ بَ) [ ع . نسبة ] (اِ.) 1 - خویشی ، قرابت . 2 - پیوستگی و ارتباط دو شخص یا دو چیز.
-
کله
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَّ یا لُِ) (اِ.) 1 - سر، رأس (اعم از انسان یا حیوان ). 2 - هر چیز گرد. 3 - هوش ، عقل . 4 - جمجمه (جانوری ). 5 - ویژگی آجری که از عرض چیده شده باشد ؛ ~ی کسی بوی قرمه سبزی دادن کنایه از: توقعات و انتظارات فزون تر از حد خود در سر پروراندن ، داخل ...
-
غم فزا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (غَ. فَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که یا آن چه اندوه شخص را زیادتر کند.
-
اورژینال
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ فر. ] (ص .) 1 - هر چیز اصل یا اصیل که تکثیر یا مشابه سازی شود، نسخة اصلی . 2 - هر چیز بدیع و نو که سابقه نداشته باشد، اولین ، نخستین ، اصیل .
-
تابو
فرهنگ فارسی معین
[ فر . ] (اِ.) 1 - تحریم اجتماعی یک عمل یا یک کلمه به طور رسمی . 2 - شخص ، چیزی یا جایی که برای افراد یک قبیله تحریم شود. 3 - هر چیز نذری یا مقدسی که نزدیک شدن و دست زدن به آن ممنوع باشد.
-
خشته
فرهنگ فارسی معین
(خِ یا خَ تِ) (ص .) بینوا، بی چیز.
-
موهوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) [ ع . ] (اِمف .) (چیز) بخشیده شده ، هبه شده .
-
نسو
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نِ) (ص .) چیز نرم ، لطیف و هموار.
-
کویستن
فرهنگ فارسی معین
(کَ وِ تَ) (مص م .) کوفتن ، کوفتن غله یا چیز دیگر.
-
علو
فرهنگ فارسی معین
(عِ یا عَ یا عُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بلندترین و بهترین چیز. 2 - جای بلند، بالا.
-
لیست
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) فهرست ، صورت اسامی افراد یا اشیا یا هر چیز دیگر، سیاهه ، صورت . (فره ). ؛ ~ سیاه نام مخالفان و متهمان .
-
انگشت نما (ی )
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ یا نُ) (ص مر.) معروف و مشهور.
-
جذوه
فرهنگ فارسی معین
(جَ وَ یا وِ) [ ع . جذوة ] (اِ.) 1 - پارة آتش ، اخگر. 2 - پارة هر چیز.