کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سپه دل
واژهنامه آزاد
سپاه دل
-
سپهشاه
واژهنامه آزاد
سپاه پادشاه.
-
هیتاسب
واژهنامه آزاد
نام یکی از فرماندهان سپاه کوروش بزرگ
-
اسپاد
واژهنامه آزاد
دارنده سپاه نیرومند
-
اسپاد
واژهنامه آزاد
دارندۀ سپاه نیرومند.
-
ینیچری
واژهنامه آزاد
سپاه معروف پیاده نظام عثمانی
-
علامه
واژهنامه آزاد
دانشبد (همانگونه که بزرگِ سپاه را سپهبد می گویند).
-
بختامی
واژهنامه آزاد
بختام نام یکی از سرداران سپاه کوروش کبیر بوده. بختام در اصل به معنی پرنده ای افسانه ای
-
اریوبرزن
واژهنامه آزاد
سردار سپاه ایرانی که باعث گیر افتادن اسکندر در گذرگاه تنگ شد
-
اردو
واژهنامه آزاد
(گنابادی) اُرْدوْ [ordw]؛ سپاه، لشکر، خِیلِ جنگجویان، نیروها، سپاهیان.
-
ویشتاسب
واژهنامه آزاد
ویشتاسب به چم (:معنی) پیشتاز بوده و به وسپوهری گفته میشد که با اسبی در پیشاپیش سپاه پارسیان حرکت میکرد.
-
پانته آ
واژهنامه آزاد
نام زیبا ترین زن آسیا در زمان کورش که همسر سردار شوشی که سپاه ایران را مجهز به ارابه های جنگی کرد.
-
گیجالی بالا
واژهنامه آزاد
این روستا در قدیم حدودأ 350 سال پیش توسط شخصی به نام زهیر از فرماندهان سپاه زندیه ساخته می شود،که برابر واژه انگلیسی gigol به معنای جدید است_
-
برنوس
واژهنامه آزاد
[بَ / بُ] لشکر و لشکری؛ قشون و لشکر سپاه. || (اِسم خاص) نام یکی از سپه داران است؛ برنوش. (رک دهخدا)
-
بگری
واژهنامه آزاد
عنوانی که به شاهزادگان و بزرگان قوم و یا نجبای قوم یا قبیله داده میشود. فرمانده ی سپاه مست - از خود بیخود شده - مستی عارفانه امیر قبیله ای کوچک