کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرق و برق دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گر تراق
واژهنامه آزاد
گُرِّ تراق:رعد و برق
-
رائع
واژهنامه آزاد
رائِع(عربی) زیبا و شگفت آور(مونث آن:رائعة) ------------------- تابان , مشعشع , زیرک , بااستعداد , برلیان , الماس درخشان , زیبا , با سلیقه , پربراز , برازنده , افسانه ای , افسانه وار , مجهول , شگفت اور , خیالی , خارق العاده , نمایش دار , با جلوه , زرق...
-
آسمون قلمبه
واژهنامه آزاد
رعد و برق، تِركيدن آسمون، صداي رعد
-
غناهشت
واژهنامه آزاد
صدای مهیب آسمان هنگام رعد و برق
-
بختوه
واژهنامه آزاد
رعد و برق ، آذرخش ، هر چیر غرنده
-
کاور ریل سوم
واژهنامه آزاد
کالا و ابزاری برای حفاظت و جلوگیری از برق گرفتگی پرسنل و افراد
-
بل
واژهنامه آزاد
(گلستان و خراسان) برق زدن؛ چنانکه بَلبَلی گوش به کسی می گویند که گوشش دائم به دید می آید. بل زدن هم به معنی برق زدن است.
-
جرقست
واژهنامه آزاد
جِرِقَّسْت:(jereghast) در گویش گنابادی صدای شکستن و شکسته شدن چوب را گویند ، جرقه خوردن آسمان هنگام رعد و برق
-
پرنیا
واژهنامه آزاد
اصل و نسب دار؛ اصیل.
-
دارالحرب
واژهنامه آزاد
دار الحرب به سرزمینی گفته می شود که کافران در آن سکونت دارند و احکام کفر در آن جا نافذ و جاری است. [۱] مقابل آن دار الاسلام قرار دارد.
-
شیما
واژهنامه آزاد
دختر خالدار، زن زیبا و نشانه دار.
-
دار القراء
واژهنامه آزاد
خانه ای برای قرائت قرآن و گرد هم آمدن قاریان
-
مرمر
واژهنامه آزاد
مُرْمُرْ:(mormor) در گویش گنابادی یعنی لرزش ، حالت و احساسی که هنگام نوازش اندام بدن دست می دهد و شبیه برق گرفتگی است ، مور مور شدن
-
تندار
واژهنامه آزاد
تَندار (Tandar) در گویش ملی مناطق جنوبی فارس و بوشهر به معنی (دار قالی) می باشد، که احتمالا مرکب از تن (تنیدن) + دار (چوب یا چهارچوب) می باشد.
-
روستای گله دار
واژهنامه آزاد
روستایی در شهرستان بدره در استان ایلام. اهالی آن لک زبان و اصالتاً از طایفۀ گله دار خرم آبادند. در حال حاضر (1395) جمعیت تقریبی آن 800 نفر است.