کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رخ نما
واژهنامه آزاد
عکس، تصویر.
-
جستوجو در متن
-
رئخ
واژهنامه آزاد
ترس، (رخ در شطرنج شاید ربط داشته باشد)
-
آیوز
واژهنامه آزاد
(ترکی اذری) ماه رخ.
-
سوار سنگین
واژهنامه آزاد
هر یک از مهره های رخ و وزیر در بازی شطرنج. نیز سوار بزرگ.
-
آب ز چشم راندن
واژهنامه آزاد
اب رخ عاشقان مریزید/ تا اب ز چشم خود نرانید
-
خوبچهر
واژهنامه آزاد
مرکب از دو کلمۀ «خوب»، زیبا، خوش و «چهر»، رخ، صورت، رو؛ یعنی زیباصورت، خوب چهره.
-
همروند
واژهنامه آزاد
در علوم رایانه، همروند ویژه گی ای از سیستم است که بر پایه آن چند حادثه هم زمان رخ می دهد یا چند پردازش هم زمان اجرا می شوند که می توانند با یکدیگر کنش و واکنش نیز، داشته باشند. (هم روی)
-
دژاوو
واژهنامه آزاد
دژاوو حالتی است که در آن شخص احساس میکند ، چیزی را که الان در حال رخ دادن است ، قبلا تجربه کرده است. دژاوو Déjà vu یک اصطلاح فرانسوی است که «قبلا دیده شده»
-
فخر فروشی
واژهنامه آزاد
به رخ کشیدن، متکبّرانه عمل کردن، با تکبّر و حس برتری رفتار کردن، اصول تَواضُع را زیر پا نهادن، خود را برتر از دیگران دانستن و این را در رفتار و اعمال خود بروز دادن.
-
سندروس
واژهنامه آزاد
در شاهنامه به معنی زرد روی و ترسیده مانند آمده: کمان را به زه کرد زود اشکبوس تنی لرزلرزان و رخ سندروس
-
پرووکاتور
واژهنامه آزاد
فتنه گر یا فتنه جو؛ شخصی که آگاهانه عملی را انجام می دهد، به قصد اینکه از فرد یا افرادی عکس العمل مطلوب یا پیش بینی شده اش رخ دهد.
-
رمبش
واژهنامه آزاد
رمبش . [ رُ بِ ] فروپاشی، فرو ریزش، درهم پاشی؛ (در نجوم) فروپاشی یک ستاره پیر تحت تاثیر جاذبه خودش؛ (در اقتصاد) وضعیتی که در آن یک سازمان یا یک سیستم اقتصادی توسط اتفاقاتی که در درون خودش رخ می دهند به طور کامل نابود شود
-
دیسپاچینگ
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران). (زبانزدِ فنی) فِرِستِش. از شاهنامه:به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین - فرسته فرستاد زی شاه چین.
-
dispatching
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران). (زبانزدِ فنی) فِرِستِش. از شاهنامه:به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین - فرسته فرستاد زی شاه چین.