کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رها کرد او را پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مسخ
واژهنامه آزاد
چهره او را بصورت زشتى در آورد ، او را مسخ کرد
-
یاقوت حموی
واژهنامه آزاد
دانشمند یونانی الاصل قرن هفتم هجری؛ ملقب به الشیخ الامام. در کودکی، او را در میان بردگان، به تاجر بغدادی مسلمانی فروختند که او را به مکتب خانه فرستاد تا از سوادش در تجارت استفاده کند؛ و بعدها او را از بردگی نیز آزاد کرد.
-
سر انداختن
واژهنامه آزاد
سر باختن، سر فدا کردن. || کسی را سر انداختن؛ در تداول عامه، او را متوجه کردن؛ او را ملتفت کردن؛ او را متوجه و ملتفت فراموش شده ای کردن. (لغتنامۀ دهخدا)
-
مرغ نیم بسمل
واژهنامه آزاد
مرغ نیم کشته .در وقت کشتن و ذبح حیوانات باید نام خدا را یاد کرد و نیم بسمل حیوانی است که هنوز نام خدا ( بسم الله ) را به تمامی در ذبح او بر زبان نیاورده اند ، یعنی هنوز کاملا کشته نشده است. چگونه پر زند در خون و در گل میان راه، مرغ نیم بسمل
-
شامولک
واژهنامه آزاد
شخصی که مردم او را دست می اندازند یا خود او خود را مسخره میکند تا موجب خنده دیگران شود
-
هم اوت
واژهنامه آزاد
هم او تو را... خودش تو را...
-
سالور
واژهنامه آزاد
نام قلعه ای که رکن الدین خورشاه دشمنان خود را در ان محبوص کرد.
-
اسفهسلار
واژهنامه آزاد
ا ِ فَ سَ سپهسالار،فرمانده لشکر و کاوه اصفهانی را اسفهسلار کرد تاریخ بلعمی
-
صفحه خورشیدی
واژهنامه آزاد
با استفاده از این صفحه ها میتوان نیروی خورشید را به برق تبدیل کرد
-
رهگرا
واژهنامه آزاد
عازم . درکتاب ماثر الامراء نوشته شهنوازخان آمده که وی را رهگرای دیار عدم کرد .
-
ترشنگه Tershenge
واژهنامه آزاد
بازپاش آب پاشیده شده مثلا آب را روی زمین ریختم ترشنگه کرد
-
اور
واژهنامه آزاد
(گنابادی) [owr]؛ به او، او را. || اورِ [owre]؛ به او نگاه کنید، ببینیدش (دعوت به نگاه کردن، همراه با تمسخر و تحقیر).
-
اردومنش
واژهنامه آزاد
[ اَ م َ ] (اِخ ) (به معنی راست منش ) اردومنش. پسر وَهوک َ پارسی. داریوش در کتیبه ٔ بیستون ستون چهارم بند هیجدهم، نام او را در ردیف اشخاصی یاد کند که با او همدست بودند. هرودوت او را «آسپاتی نس»، و کتزیاس وی را «نوردن دابات» نامد.
-
دپاکنی
واژهنامه آزاد
دهن کجی . [دَ] [کُ] لوچه پیچک . عملی که کودکان کنند استهزاء کسی را با کج کردن دهان و بعض پاره های روی . ادا. شکلک . عمل والوچانیدن کسی را. دهان و خطهای روی را بر کسی کج کردن به نشانه ٔ اینکه تو بدین صورت و شکلی.(دهخدا) - دهن کجی کردن به کسی ؛ خود را ...
-
پمپه
واژهنامه آزاد
نام امپراطور هم دورۀ جولیوس سزار که در نبرد با وی در یونان شکست خورد و سپس گریخت و به مصر رفت و به هنگام پیاده شدن از قایقش، فرد ناشناسی او را به ضرب دشنه کشت و همان دم سر از بدنش جدا کرد.