کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زاخار
واژهنامه آزاد
رفیق
-
زاخار
واژهنامه آزاد
رفیق
-
زاخار
واژهنامه آزاد
ضایع ، رفیق
-
تاواریش
واژهنامه آزاد
رفیق ، دوست
-
کلویش
واژهنامه آزاد
خراب رفیق
-
آناتولی
واژهنامه آزاد
رفیق بی کلک، مادرانه.
-
زد
واژهنامه آزاد
z که در انگلیسی، حرف اول زاخار است، به معنی رفیق.
-
هاورى
واژهنامه آزاد
به معنی همراه دوست رفیق به زبان کردی
-
ابای
واژهنامه آزاد
آبای:در زبان اهالی بندر انزلی و حومه به معنی برادر، رفیق و همراه است اهالی انزلی افردی را که دارای خصوصیات جوانمردی باشند به این نام خطاب می کنند
-
جنگ
واژهنامه آزاد
(شیرازی) جِنگ؛ شدید، تند (صفت آفتاب): «شیرازِ میگن نازه بَرِی آفتاب جنگش». صمیمی، محکم (صفت رفاقت و رفیق). (اسم) صدای موسیقی: «جنگ جنگ ساز میاد/ از بالوی شیراز میاد».
-
ابدیار
واژهنامه آزاد
1- یار ابدی، دوست دایمی، محبوب بی نهایت، معشوق ابدی دوستی بی انتها، همدم همیشگی، دلداده ابدی، معاشر همیشگی، پشتیبان دایمی، همنشین دایمی، دستگیردایمی، 2- دوستی جاویدان، مجبوب قدیمی، دوست ورفیق قدیمی، همدم قدیمی، دلداده ودلدارقدیمی، مددگار قدیمی 3- معش...
-
ساتیر
واژهنامه آزاد
ساتیر خدای درجه دوم رفیق باخوس که با گیسویی راست ایستاده گوشهای نوک تیز دو شاخ کوچک و ساقهای بز معرفی شده و یک جام یک ( چوبی که میوه درخت کاج بر سر آن بود و شاخه مو و عشقه در آن پیچیده بودند ) یا آلتی موسیقی در دست داشت .در اساطیر یونانی و رومی سایت...
-
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می سترد
واژهنامه آزاد
کودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می سترد از نظر باز حسودش می نهفت سرخیش میدید و چون گل میشکفت گر بدامانش سرشکی میچکید طفل خرد...