کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
در بازار داد وستد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
در شهری
واژهنامه آزاد
ابتدای شهر
-
دم در
واژهنامه آزاد
دَمِ دَر:در لهجه بروجردی به معنای جلوی در و در آستانه در ورودی است
-
در دادن
واژهنامه آزاد
در دادن یا درگرفتن آتش زدن - آتش گرفتن طزر = طویله /اصطبل بزرگ ناخود = نخود چوخت = سقف ساقیج = نوعی آدامس سیاه رنگ که از شیره گیاهی به نام ﹶسوﹾ بدست می آید و ماندگاری آن زیاد است چیغیل= الگ بزرگ برای جدا سازی ساقه های علف از گندم غلبل = غربال تندور (...
-
چرم در
واژهنامه آزاد
از القاب پهلوانان دوره صفوی که شغل اصلی پهلوان را می رساند.
-
اشتغال در جامعه
واژهنامه آزاد
کارکردن در جامعه.
-
قمر در عقرب
واژهنامه آزاد
وقتی ماه وارد برج قمر که یکی از صور فلکی است می شود می گویند قمر در عقرب است کنایه از وخامت اوضاع
-
پی در پی
واژهنامه آزاد
ادامه دار
-
زهره در شدن
واژهنامه آزاد
به ترس و وحشت افتادن، بسیار ترسیدن
-
در صرافت نبودن
واژهنامه آزاد
در خیال انجام دادن کاری نبودن
-
در خواب شد
واژهنامه آزاد
به خواب رفت.
-
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می سترد
واژهنامه آزاد
کودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می سترد از نظر باز حسودش می نهفت سرخیش میدید و چون گل میشکفت گر بدامانش سرشکی میچکید طفل خرد...
-
جستوجو در متن
-
دس داد
واژهنامه آزاد
(گنابادی) دَسْ دادَ؛ آشتی کردن، صلح کردن، معامله کردن، کنار آمدن، همدستی، تبانی کردن
-
داد از خویشتن دادن
واژهنامه آزاد
داد از خویشتن دادن؛ کاری را به طور کامل انجام دادن. مثال: «و اندر همه کاری داد از خویشتن بده که هر که داد از خویشتن بدهد از داور مستغنی باشد.» (قابوس نامه)؛ داد تو داده ست کردگار، ترا نیز/ داد به طاعت بداد باید ناچار (ناصر خسرو). || داد از تن خویشتن ...
-
المشنگ
واژهنامه آزاد
(گنابادی) اَلِمْشِنْگَ؛ داد و بیداد کردن، سر و صدا، دعوا، جدال و بحث.