کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پل دراز
واژهنامه آزاد
یا پل درازو؛ پل به معنی مو در لهجۀ محلی دشتستانی و حتی لری می دهد دراز هم یعنی بلند. پل درازو موجودی خیالی با موهایی بلند بوده که فقط زنی که موقع زایمانش بوده به او حمله کرده و جیگرش را برای خوردن لب رودخانه می برده، لذا این موجود از دید پنهان بوده و...
-
لق لق دراز
واژهنامه آزاد
اصطلاحاً به آدم خیلی لاغر و بلند قد میگویند.
-
پا دراز کردن
واژهنامه آزاد
پا دراز کردن کنایه از آسوده خاطر شدن از بابت چیزی. شاهد:به چیزی که باشد دلم را نیاز// کنم دست از آن کوته و پا دراز (خواجوی کرمانی؛ همای و همایون)
-
زبان دراز کردن
واژهنامه آزاد
اعتراض کردن.
-
جستوجو در متن
-
اوزون
واژهنامه آزاد
بلند - دراز
-
کراوات
واژهنامه آزاد
دراز آویز
-
چروا
واژهنامه آزاد
دراز گوش - الاغ
-
کایاک
واژهنامه آزاد
نوعی قایق دراز جهت مسابقه.
-
شور
واژهنامه آزاد
( shever) اویزان کردن ،دراز کردن
-
دوآل پا
واژهنامه آزاد
آدم قدبلند پادراز/ لنگ دراز
-
دسته خر
واژهنامه آزاد
دٓستهِ خَرْ، هر شئ میله مانند دراز.
-
حرذوق
واژهنامه آزاد
نوعی سوسمار با خط و خال رنگین و دم دراز
-
اضطجع
واژهنامه آزاد
اضْطَجَعَ : اضْطِجَاعاً [ ضجع ]: از سمت پهلو بر روى زمين دراز كشيد.
-
دیلاق
واژهنامه آزاد
بلندقد؛ معمولاً برای مسخره کردن کسی می گویند که زیاده از حد دراز باشد.