کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داغ
واژهنامه آزاد
(گنابادی) ننگ، علامت بردگی یا مالکیت که بر بدن انسان یا حیوان بزنند. || غصۀ مرگ عزیزان، دل شکستگی و درد فراق.
-
واژههای مشابه
-
نقطه داغ
واژهنامه آزاد
تفتگاه.
-
آج و داغ کاری بودن
واژهنامه آزاد
سخت شیفتۀ انجام کاری بودن.
-
جستوجو در متن
-
حمیم
واژهنامه آزاد
جوشان. داغ
-
هاتداگ
واژهنامه آزاد
ساندویج سوسیس داغ
-
داژو
واژهنامه آزاد
به گویش کردی داغ وگرم
-
امرداد سرخ
واژهنامه آزاد
مرداد ماه داغ
-
الرتوک
واژهنامه آزاد
نوعی مْهر بزرگ - وسیله ای که با آن نشان یا داغ می گذاشتند .
-
لرچیدن
واژهنامه آزاد
(محلی) لُرچیدَن؛ شعله ور بودن، داغ و آتشین بودن.
-
لپو
واژهنامه آزاد
تکه پارچه ای که درشهر قطرویه برای بلند کردن وسایل داغ استفاده می شود (دستگیره)
-
ماگما
واژهنامه آزاد
مواد داغ و مذابی که در زیر پوستهٔ زمین تحت فشار شدید قرار گرفته اند.
-
داغمه چی
واژهنامه آزاد
نام خانوادگی بسیاری از افراد در منطقۀ بندپی شرقی شهرستان بابل است. برخی معتقدند که معنی آن کوه کن است (داغ در زبان ترکی به معنای کوه است).
-
سلین
واژهنامه آزاد
1. سیل آسا، خروشان 2. نام رودی در آذربایجان شرقی در منطقه قره داغ