کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حساب از خود داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علم حساب
واژهنامه آزاد
(واژۀ پیشنهادی کاربران) آماریک.
-
حساب دیفرانسیل
واژهنامه آزاد
(واژۀ پیشنهادی کاربران) آماریک فزونایی.
-
ذی حساب
واژهنامه آزاد
بازرس، بازرسِ دارایی.
-
حساب آوردن
واژهنامه آزاد
به شمار آوردن، پنداشتن، تلقی کردن
-
خوش حساب
واژهنامه آزاد
خوشامار، خوش آمار.
-
ماشین حساب
واژهنامه آزاد
آماره (آمارِه). در پارسی برای سه واژه هست؛ شمردن (سبک)، آماردَن (میانه) و رایاندَن (سنگین). پس شایسته است که ماشین حساب را نه رایانه وَنکه (بلکه) آماره نامید.
-
حساب کردن
واژهنامه آزاد
آماردن.
-
حساب سازی
واژهنامه آزاد
حساب آرایی؛ False accounting.
-
جستوجو در متن
-
حویزه
واژهنامه آزاد
این کلمه از حَ وَ زَ که از داشتن می آید و به معنی حیازت داشتن، داشتن در حوزه خود داشتن می آید
-
خطیک
واژهنامه آزاد
خِطِیْک:(kheteik) در گویش گنابادی یعنی حذر داشتن ، از خود راضی ، بر خود نپسندیدن ، خودخواه || اَزْ خُ دِ خِطِیْک:(az kho de kheteik) در گویش گنابادی یعنی از خود راضی ، مغرور ، خودخواه
-
عزت نفس
واژهنامه آزاد
عزت نفس از دو بخش مهم تشکيل مي شود : 1- باور خودتوانمندي به معناي داشتن اطمينان به توانائي فکر کردن . درک کردن . آموختن . انتخاب کردن و تصميم گيري براي خود . 2- احترام به خود...
-
داد از خویشتن دادن
واژهنامه آزاد
داد از خویشتن دادن؛ کاری را به طور کامل انجام دادن. مثال: «و اندر همه کاری داد از خویشتن بده که هر که داد از خویشتن بدهد از داور مستغنی باشد.» (قابوس نامه)؛ داد تو داده ست کردگار، ترا نیز/ داد به طاعت بداد باید ناچار (ناصر خسرو). || داد از تن خویشتن ...
-
گیاگرا
واژهنامه آزاد
با داشتن(کسره هر دو گ):سمت و سوق گیاه داشتن، گیاه خام خواری، اشتیاق بیش از حد به گیاهان داشتن(گیاهان داروی).
-
تشریف داشتن
واژهنامه آزاد
حضور داشتن . این کلمه را از جهت اکرام و احترام گویند:فلان در آن مجلس تشریف داشتند که این حادثه پیش آمد. - || حرمت داشتن . فخر داشتن . بزرگی داشتن:تشریف شهادت ز دم تیغ تو داریم فرض است در ارواح طواف جسد ما. طالب آملی (از آنندراج ).