کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حال
واژهنامه آزاد
(حقوقی) حالّ؛ سر رسیده.
-
واژههای مشابه
-
حسب حال
واژهنامه آزاد
زندگینامه
-
با حال
واژهنامه آزاد
این اصطلاح ترجمه از کلمه انگلیسی cool برگرفته شده است و در فرهنگ عامیانه فارسی به معنای:جالب ــ عالی ـ فوق العاده را می دهد . و ممکن است معنای درست ـ درستکار ـ بامرام (جوانمرد) را نیز بدهد .
-
رژنوک(درزمان حال به معرب آن رجنوک تلفظ می شود)
واژهنامه آزاد
(رژ)با فتحه ریعنی ردیف (نو)مثل تلفظ تو بمعنی تازه یاجدید (ک)خلاصه شده کاریز یا چاه (ردیف جدیدی از حلقه های چاه کنده شده یا خلاصه قنات نو)
-
جستوجو در متن
-
دل ملشتی
واژهنامه آزاد
حال به هم خوردن/ نوعی بهم ریختن حال و هوا
-
دپرس
واژهنامه آزاد
گرفته و بی حال
-
علی ایحال
واژهنامه آزاد
در هر حال
-
اکنونیان
واژهنامه آزاد
افراد زمان حال، مردمان معاصر، اشخاصی که در حال حاضر زندگی می کنند.
-
evolving
واژهنامه آزاد
در حال تحول.
-
sentencing
واژهنامه آزاد
در حال مجازات
-
Up/until now
واژهنامه آزاد
تا به حال ، تا اینجا
-
امروز
واژهنامه آزاد
زمان حال
-
احوالپرسی
واژهنامه آزاد
حال و احوال کردن